حکایت سرخ عاشورا، روایت کرب» و بلا»ی مشتاقی و جانبازی عشّاق سینه چاکی است که گویی از همان عهد الست» جام قالوا بلی» را سرکشیده بودند؛ همان چهره های درخشانی که با فضیلت آفرینی و احیای ارزش ها به قله های بلند شرف و شهادت صعود کردند.
حماسه با صلابت وارستگان و راست قامتان کربلا آدمیان را از لاک غفلت و عافیت طلبی بیرون می آورد و با ایجاد تحرک در انگیزه ها، مقصدها و اهداف، آنان را به گذشتن از پل خود، توصیه می کند. با ارج نهادن و احیای یاد مقدس کربلاییان و بهره مندی از پرتوهای پر فروغ عاشوراییان دل ها طراوت می یابند و قلب ها از جرعه های جاوید معرفت سرشار می شوند.
آن گل واژه های عشق با آن که در دشت کربلا چون نگینی در محاصرة طوفان های عطش و زخم قرار گرفتند با اراده ای مصمم و صلابتی چون کوه در گرمای سوزان و فرسایندة کربلا با لب های تشنه و بدن های گلگون از زخم، شهادت را با آغوش باز پذیرا شدند. فریاد فرح زای این مبارزان در خون نشسته تا کرانه های تاریخ پیش رفت و از دیوارهای زمان گذشت و سروش رهایی از اسارت های فکری و اجتماعی و سیاسی را به گوش انسان های شیفتة مکارم رسانید.
از نکته های درس آموز سیرة این اسوه های صبر و صلابت، رجزخوانی های آنان در برابر خصم است؛ سروده هایی که سرشار از مضامین عالی بوده و ندای عزت، سربلندی، اصالت و عظمت را نوید داده اند؛ ولی متأسفانه، توجه صرف به جریان عاطفی حادثه کربلا ما را از توجه به ابعاد الهی و حماسی آن دور داشته است. در این مختصر قصد داریم با بازخوانی رجزهای عاشورایی تنی چند از اصحاب امام که بزرگ ترین غفلت ها و ظلم های تاریخی در حق شان صورت گرفته، در اینه ای دیگر چهره باشکوه شان را تماشا کنیم.
شیر بیشة رشادت
حضرت علی اکبرعلیه السلام نخستین شهید هاشمی است که برای نبرد با دشمنان لحظه شماری کرد و چون در مقابل امام حسین آمد و از آن وجود مقدس رخصت رزم خواست، حضرت بدون درنگ او را اذن میدان داد.1
آن گاه امام با دستان مبارک سلاح جنگ را بر علی اکبر پوشانید و مرکبی را که عقاب نام داشت در اختیارش نهاد و برایش رکاب گرفت.
بدین گونه علی اکبر چون ماه درخشان از افق میدان نبرد طالع شد، پاها را بر دو پهلوی مرکبش فشرد و عرصة پیکار را زیر پایش به لرزه درآورد و دل های دشمنان را به هراس واداشت. نفس ها در سینه ها حبس بود و تمامی چشم ها نگران این سوار، چنانچه گویی سر و گردن خصم به طنابی بسته و در دست علی اکبر بود و با گردش او سرها و گردن ها می چرخید، گاهی نگاه ها حیران تر می گشت و این همان لحظاتی بود که باد نقاب را از صورتش برمی افکند و بخشی از شمایل او را آشکار می ساخت، گویی ماه در آسمان می درخشد و ابر و باد با چهره اش بازی می کنند. ناگهان نقاب بالا رفت و قرص ماه عیان گردید، در این حال، حیرت، سپاه کوفه را فراگرفت؛ زیرا چهره ای شبیه سیمای پیامبراکرم صلی الله علیه وآله دیدند و تصور کردند رسول خدا به جنگ با آنان آمده است، تا آن که ابن سعد فریاد زد: این که پیش روی شماست کسی است که برای کشتنش جایزه های کلان معین شده و او جز علی اکبر نیست. ابهت معنوی، صلابت مرتضوی و شجاعت حیدری این جوان هاشمی دشمن را به هراس وا داشته بود.
علی اکبرعلیه السلام از زبان خود
حضرت علی اکبر گاه خود را معرفی می کرد و در مواقعی از شجاعت و هدفش سخن می راند؛
منم علی فرزند حسین فرزند علی، سوگند به خداوند که ما با پیامبر سزاوارتریم از شیث بن ربعی و شمر که مرد فرومایه ای است، آن قدر ضربات شمشیر بر پیکرتان فرود می آورم که خم گردد؛ ضربت یک جوان هاشمی علوی. اکنون وقت آن رسیده که از پدرم حمایت کنم و به خداوند قسم که فرزند زنازاده نباید دربارة ما داوری کند و تصمیمی بگیرد».
کمتر کسی در صحرای کربلا این گونه زیبا رجز خواند، این سرود شورانگیز همه را به جست و جو در حافظه ها کشانید، آنان در سکوتی محض فرو رفتند تا این فصاحت و بلاغت را درک کنند اما علی اکبر بعد از این که با چنین سروده هایی خود و هدف خویش را مشخص کرد، به سپاه خصم یورش آورد و عده ای از جفاکاران را چون برگ درختان خزان دیده بر زمین ریخت و در نبردهای تن به تن، تعدادی از ستمگران را که در شجاعت و قهرمانی شهره بودند، در خاک هلاکت فرو غلتانید و سرانجام با ضربه ای که منقذبن حرّه از پشت سر بر وی وارد کرد، مجروح گشت و به حالت زخمی، مرکبش او را در میان اشقیا برد و آن شقاوت پیشگان، هر کدام ضربه ای بر پیکرش وارد ساختند تا آن که به لقای حق رسید و ردای شهادت را دربر گرفت.2
علی اکبرعلیه السلام از زبان برخی تعزیه ها!
در شبیه نامه های عاشورا بخش هایی از رجزهای علی اکبر به درستی ترسیم گردیده است اما برخی سروده هایی که از زبان این جوان هاشمی خوانده می شود یا واقعیت ندارد و یا آن که با شخصیت و مقام او سازگار نیست و احیانا منابع تاریخی مستند هم تایید نکرده اند که اینک به هر دو نمونه اشاره می شود:
نمونه اول خطاب علی اکبر به ظالمان اموی:
ایا ظالمان ز حق بی خبر
برون رفته از دین خیرالبشر
منم آن که جدم رسول خداست
که سرخیل و سرحلقة انبیاست
منم آن که بر سروران سرورم
شبیه پیمبر علی اکبرم...
اما در نمونه دوم زبان حال علی اکبر در میدان رزم و در برابر خصم این گونه وصف شده است:
به دل داشتم آرزو ای خدا
شب عیش و بندم به دستم حنا (!)
حنایم ز خون گلویم شده
مهیا اجل روبه رویم شده
دل پر ز حسرت روم زین جهان
بگریید بر حالم ای دوستان!
جوانان شما چون عروسی کنید
ز ناکامی من به یاد آورید!
در حالی که از روح بلند و رزم جویی چون علی اکبر این شیوه و این گونه درخواست ها درست نیست افزون بر این که در هنگام جدال آن قدر ناگواری ها شدت دارد که فکرکردن به این امور امکان پذیر نیست. از سوی دیگر کتاب های مقاتل معتبر به این واقعیت اشاره دارند که علی اکبر ازدواج کرده و همسر داشته و از او چند اولاد باقی مانده است.3 و این شهرت که گفته اند وی با وجود 28 سالش مجرد مانده، افتراست و با سنت اهل بیت هم خوانی ندارد.4
شکوفة خونین امام مجتبی
شهادت علی اکبر، قاسم را بی طاقت کرد، دیگر موسم آن رسیده بود که وی هم رخصت رزم بگیرد، و جان خویش را برای دفاع از ارزش های الهی و قرآنی فدا کند. او در شب عاشورا به نوید کشته شدن از سوی عمویش مسرور گردید زیرا حضرت امام حسین علیه السلام پس از آن که از وی درباره شهادت پرسید و قاسم در خون غلتیدن در راه حق را شیرین تر از عسل دانست، امام فرمود ای قاسم تو در زمرة کشته شدگان فردا خواهی بود ولی بعد از آن که به بلایی عظیم مبتلا گردیدی، ابتلایی که سخت است و مشقت زیادی دارد.
سرانجام قاسم با اصرار و الحاح فراوان از عمویش اجازه میدان گرفت تا به خرمن اشقیا شرر افکند.
از آن جا که حضرت قاسم، نوجوان بود و به تناسب سن، اندامی بزرگ نداشت زرهی متناسب با اندامش نیافتند از این رو به جای کلاه خود عمامه بر سرش نهادند. چکمه های رزم نیز بزرگ تر از پایش بود. با این وجود حضرت قاسم، جان بر کف سوار بر اسب رو به روی دشمنان ایستاد و این چنین رجزخواند:
ای مردم! اگر مرا نمی شناسید، فرزند امام حسن مجتبی هستم، سبط پیامبر مختار موتمن و این امام حسین عموی من است که هم چون اسیر در میان مردمی گرفتار است که [الهی] از آب باران سیراب نشوند.»5
در برخی منابع تاریخی و روایی آمده است یکی از اشقیا که به دلاوری معروف بود به قصد شهادت قاسم بر اسبش سوار شد و تاخت کرد تا به او رسید ولی یادگار امام حسن چون آذرخش آسمان بر او یورش برد و با شمشیر از مرکبش نگون ساخت، آن گاه چون خورشیدی که روی در ظلمت شب اندازد خود را در میان انبوه شقاوت پیشگان افکند و گروهی از آنان را از مرکب حیات به زیرآورد و رجزی با این مضمون خواند:
به درستی که من قاسم هستم از نسل امیرمومنان، سوگند به خداوند ما به پیامبر سزاوارتر از شمر و ابن زیاد هستیم.»6 سرانجام قاسم با ضربة شمشیر عمروبن سعدبن نفیل ازدی به شهادت رسید.
یک ظلم تاریخی در حق قاسم علیه السلام
در متون برخی مراثی و اشعاری که به عنوان زبان حال قاسم می خوانند و نیز در تعزیه ها از بُعد حماسی قاسم خبری نیست و متأسفانه اموری غیرواقعی را به این نوجوان نسبت داده اند، به عنوان نمونه در اغلب این سوگنامه های نمایشی تأکید بر این است که قاسم در بحبوحة جدال و نبرد، مراسم عروسی راه می اندازد و از حجله دامادی برمی خیزد و به نبرد با اشقیا می رود تا آن که به شهادت می رسد.
علامه مجلسی در کتاب جلاء العیون ماجرای دامادی قاسم را فاقد اعتبار می داند و میرزا حسین نوری ضمن ردّ این داستان می افزاید: فاطمه دختر امام حسین به عقد ازدواج حسن مثنی آن هم در مدینه درآمد و شوهرش در کربلا حضور داشت و ارتباطی به ماجرای قاسم ندارد.7
شهید مطهری با اظهار تأسف از نقل این گونه ماجراها می گوید در گرماگرم روز عاشورا [که] مجال نمازخواندن هم نبود و به همین دلیل امام نماز خوف خواند، گفته اند در همان وقت امام دستور داد حجله عروسی راه بیندازید! یکی از چیزهایی که از تعزیه خوان ها هرگز جدا نمی شد همین عروسی قاسم بود، در صورتی که در هیچ کتاب معتبری وجود ندارد.8 در مجلس تعزیه قاسم، شبیه این نوجوان یک نظر به حجله عروسی دارد و یک نظر هم به میدان رزم!
مکن ای دختر عمّ شکوه تو از جدایی
کار من نیست جدایی بود از دست قضایی
حوریان بهشتی قاسم را به سوی خود فرا می خوانند:
ای جوان مه سیما نظر کن به جانب ما
سوی حوریان زوفا این زمان تو بیا
نو عروس می گوید:
ای پسر عمّ من زار ایستاده ای توفِکار
جنگ این گروه اشرار این زمان مرو تو مرو!
و قاسم که گویا گرفتار پارادوکس و امر متضادی شده چنین می خواند:
در میان دو صنم ایستاده دو دلم
این ندا کند بیا آن صدا زند که مرو
و این دعوت عروس و حوریان از قاسم ادامه دارد تا آن که قاسم حجله عروسی را سیاه پوش کرده و به جنگ با اشقیا می پردازد.
بدیهی است علاوه بر این که مورخان این گزارش را رد کرده اند، چنین وقایعی با حال و هوای عاشورا سازگاری ندارد و قاسمی که مرگ را از عسل شیرین تر می داند این گونه با تردید به میدان نمی رود. چه خوب بود رجزهای حماسی و افتخار آفرین قاسم در شبیه نامه ها و مراثی جای این امور وهن انگیز را می گرفت و متون تعزیه از چنین صحنه های غیرواقعی و مغایر با فرهنگ عترت نبوی پالایش می شد.
حضرت ابوالفضل علمدار عاشورا
سردار کربلا حضرت عباس بن علی دلاورمردی است که سخن پردازان هر قدر به وصف او پردازند و شرح قهرمانی او را در نوشته های خود ترسیم کنند باز هم در برابر حقیقت حماسه آفرینی او اندک است.
ابوالفضل علیه السلام در کربلا صرفا راه شریعه فرات را برای استفاده از آب آن نگشود بلکه دژهای باطل را گشود و مشعل فروزان فضیلت را فراراه انسان ها افروخت. او وارث فضایل و کمالات پدر بزرگوارش امیرمومنان و پرورش یافته مکتب خاندان عصمت و طهارت بود. این ماه بنی هاشم در میان اصحاب امام حسین علیه السلام در دانش و بینش از همه بیشتر و در اطاعت و عبادت از همه پیشروتر و در شجاعت و شهامت از همه پیشتازتر بود. او قهرمان کربلاست ولی نه در پرتو نیروی عضلانی و ستبری شانه اش که در سایة ایمان و باور قاطعش؛ چراکه پیش از همه خورشید امامت را شناخت و در دفاع از حریمش تا پای جان ایستاد و نقد جانش را در طبق اخلاص نهاد و آن چه داشت در کوی جانان پاک بباخت.
خطبه با زبان شمشیر
حضرت ابوالفضل در میدان رزم رجزهای شورانگیز و با ابهت خوانده است که نمونه هایی از آن ها را با ترجمه های منظوم می آوریم:
بدانید ای کافران دغا
نترسم من از مرگ روز وعّا
که من وارث صولت حیدرم
به رزم عدو شیر جنگ آورم
مرا نیست در جنگ از مرگ بیم
که خود مرگ گردد ز من دل دو نیم
نپوشم رخ از حرب وقت نبرد
که زی حربگاهم شتابنده مرد
در رجز دوم می گوید:
نبرد آزمایم به قلب درست
به قومی که دارند پیمان سست
زند تیغ دست توانای من
گریزید از حرب مولای من
بدانید عباس جنگی منم
ز صلب علی شبل شیر او ژنم
رجز سوم او نیز زیباست:
تو ای نفس شو خوار بعد از حسین
ولی خدا آن شه مشرقین
مماناد نام تو در زندگان
پس از وی بمانی اگر در جهان
تو سیراب و او تشنه این کی رواست؟
که این کار دور از طریق وفاست
نَفَس گیر ای نفس پر التهاب
منوش آب و لب تشنه بیرون شتاب
که هیهات این نیست ایین من
به صدق و یقین آمده دین من
و هنگام قطع دست راستش سرود:
به ذات خداوند جان آفرین
زمن گر نمودید قطع یمین
فکندید گر از تنم دست راست
ببینید دست چپ اینک بجاست
بدانید تا هست جانم به تن
شوم حاجی مذهب خویشتن9
ماه در پشت ابر
متاسفانه در متون تعزیه و نمایش های شبیه خوانی از این خصال معنوی، ابهت ملکوتی و فضیلت های ابوالفضل خبری نیست و حضرت ابالفضل در مرثیه ها و تعزیه ها جوان رشیدی معرفی می شود که رستم صفت و هم چون قهرمانان شاهنامه ای و اسطوره هایی چون سیاوش، سهراب و مانند آنان به سپاه دشمن می تازد و از شدت خشم و عصبانیت شمشیر می کشد و نه از روی انگیزه های ایمانی و پرورش های مذهبی او به عنوان یل دلاور، میر صف شکن، میر غضنفر، سقای تشنه کامان، علمدار شهید کربلا، غلام شاه دین و ماه مدینه خطاب می گردد. گویا او به میدان می رود که صرفا قطره آبی به سکینه برساند و در بحبوحه مصاف با شقاوت پیشگان از دست برادرش رنجیده می گردد! موضوعی که هیچ منبع تاریخی تایید نکرده و شخصیت قمربنی هاشم والاتر از آن است. اسف انگیزتر آن که ابوالفضل تا مرز پذیرفتن امان نامة شمر پیش می رود و ناگاه از این تصمیم باز می گردد، نکته ای که یک تهمت ناروا و اهانتی آشکار به این انسان فداکار است.
در تعزیه عباس، امام حسین علیه السلام خطاب به برادرش می گوید:
شنیده ام که برادر ز لشکر دشمن
امان برای تو آورده شمر ذی الجوشن
اگرچه من به کف اشقیا گرفتارم
تو نزد شمر برو ای برادر زارم
بگو که سبط پیامبر برادر من نیست
بگو که زینب غم دیده خواهر من نیست
و عباس جواب می دهد:
مرا ز وادی کربلا مکن بیرون
مرا به دور سر طفل های خود گردان
مکن خیال که از فیض خودکنی دورم
اگر روم ز بر تو نمک کند کورم
ای وای بر احوال کسی کز نظر افتد
ماتم زده شخصی چون دربه در افتد!
و در برخی تعزیه ها از زبان عباس در میدان رزم به جای آن رجزهایی که اشاره کردیم این مطالب نقل می شود:
یارب به کجاست مادر دل خسته و زارم
بیند به سر کوچه مرگ است گذارم!
سی ساله جوانش به جوانی شده محروم!
پوشد به تن خویش کفن با دل محزون!
ای کاش زنی تازه جوان مرده نباشد
این جا که به عباس ز غم سینه خراشد
در عین حال برخی سروده های حماسی که با رجزهای عباس هماهنگی دارد در تعزیه ها دیده می شود:
کنم مردانه رزمی هم چو رزم شیر نر فردا
زنم بر خرمن عمر تو ای ظالم شرر فردا
قلم سازم من از شمشیر خونریزم شقاوت را
بریزم از تن دشمن بر روی خاک، سر فردا
زمین کربلا یک سر ز خون، دریای خون گردد
که سیل خون نامردان بیاید تا کمر فردا...
پی نوشت ها
1. شیخ محمدتقی شوشتری، الاوائل، ص48؛ محدث قمی، نفثه المصدور، ص241.
2. مقتل علامه مقرم، ص260؛ بحارالانوار، ج45، ص44؛ اعیان الشیعه، ج1، ص607.
3. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص135؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص77.
4. حرّ عاملی، وسایل الشیعه، ج14، ص48؛ ریاحین الشریعه، ج3، ص257.
5. بحارالانوار،ج45، ص34؛ اعلام الوری، ص242.
6. کامل ابن اثیر، ج5، ص2252؛ شهید مطهری، حماسه حسینی، ج2، ص141.
7. لولو و مرجان، ص193.
8. حماسه حسینی، ج1، ص28-27.
9. علی اکبر مشکوه السلطان،یاقوت احمر، ص57.
اشاره
پیامآوران و صاحبان رسالت، در برابر انجام مسئولیت پیامرسانى، مجاز به دریافت مزد و پاداشى نیستند؛ زیرا اجر و پاداش آنان با خداست و دنیا بازار معاملهاى سزاوار آن نیست.[1]
پیروى از دستورهاى الهى؛[2] ابراز دوستى و محبت به فرستادگان و نزدیکان آنان، تنها پاداشى است که به فرموده خداى سبحان، از امت خود انتظار دارند.[3]
جایگاه و خاستگاه واقعى محبت و مودّت، همانا نهانخانه قلب است. محبت قلبى، لازمه مؤدّت و دوستى است؛ ولى کافى از آن نیست. محبت باید در عمل، تجلّى نماید؛ آن هم نه هر عملى؛ بلکه مطابق آنچه در عهدنامه نخستین، میان عاشق و معشوق به امضا رسیده است.
چشمه محبت، آنگاه که مىجوشد، به سخنى در زبان، اشکى در چشم، و آتشفشانى در جان تبدیل مىشود. اینجاست که عاشق از وصف یار مىگوید و در فراق او اشک مىریزد و در راه او جانفشانى مىکند، و در یک سخن، پیروى او را مىطلبد.
اما فراق را درمانى جز وصل نیست. عاشقى که خود را با صبغۀ الهى آراسته، همواره به شوق دیدار او، رهرو کوى اوست. بهترین آیت خلقت و نعمت خداوند سبحان، همانا وجود شریف خاتم پیامبران، حضرت محمد (ص) و معصومان از اهلبیت او مىباشند. آنان که سیماى حق را مىطلبند و دیدار حق را مىجویند، باید او را در آیینۀ وجود محمدى (ص) تماشا کنند.
پس سخن محمد (ص) سخن خداست؛[4] اطاعت از او اطاعت از خداست؛[5] محبت به او محبت به خداست؛[6] محبت به اهل بیت (علیهما السلام) نیز محبت به خداست[7] و زیارت محمد و آل محمد (ص) ، زیارت خداست.[8]
بدیهى است محبت، همواره جذبهاى در قلب شعلهور مىسازد که جز به دیار و زیارت دوست، فرو نمىنشیند.
خاکستر وجود مرا گر دهى به باد از اشتیاق، رو به ره کربلا کند [9]
در حدیثِ محبت، زنده و مرده، تفاوت نمىکند[10] و دور و نزدیک در آن مفهومى ندارد. در وادى محبت، هر چه به دوست تعلق دارد و هر چه نام دوست بر آن است، عزیز و محترم است. کوى و برزن، در و دیوار، تربت و تسبیح، قبر و ضریح، قدم و قدمگاه، چاه و سقاخانه، رزمگاه و قتلگاه و. . . همه از این قرارند.
در عهد جمال تو نگیرند ز گل، آب عکس تو به هر آب که افتاد، گلاب است
اما محبت، در طبیعت خود، با احساسات و عواطف همراه است. احساسات و عواطف اگر از بند تعقل آزاد باشد و با دستگاه دین تنظیم نشود، انسان را تا بیراههها سوق مىدهد. اسطورهسازى، قهرمانپرورى و خرافاتگرایى از آفاتى است که دامنگیر احساسات شده و انسان را از اهداف متعالى غافل نموده و او را آلت دست ابلیسان، خنّاسان و جاهلان قرار مىدهد.
در میان زیارتها، زیارت کربلا و قبر حسین شهید (ع) ، از اهمیت بسیارى برخوردار است. سخن معصومان (علیهما السلام) نشان مىدهد که زیارت کربلا از همه زیارتها با فضیلتتر است؛ چنانکه حتى در برابر حجِ واجبِ کعبه هم - که باید در صورت استطاعت انجام پذیرد - بر سنگینى پاداش تأکید شده است.[11]
حائر حسینى (کنار قبر ششگوشه حضرت ابى عبدالله (ع)) محلى است ممتازتر از دیگر زمینها و از بقاع متبرکهاى است که خداوند دعا کردن در آن را دوست مىدارد و وعده استجابتش را مىدهد.[12]
اعمال عبادى انسان، همواره با آفات و آسیبها همراه است. این آفات با گسترش دامنۀ احساسات در محیط عبادت، وسیعتر و عمیقتر مىگردد. زیارت نیز از جمله آنهاست که با توجه به آمیخته شدن آن با احساسات، مصون از آفات نبوده و نخواهد بود. آسیبشناسى، به سالمسازى محیط زیارت انجامیده و به رشد و ارتقاى معنویت و عزادارى صحیح مىانجامد و بساط خرافات را برمىچیند.
ورودِ رفتارهاى دروغآمیز و بیهوده به حریم اعتقادات، رویش خرافات را به دنبال دارد، که باید ریشهکن شود؛ وگرنه چنان رشد نموده و فضاى معنویت را تیره و تار مىکند که تشخیص آن از واقعیات، بسیار دشوار گردیده و مبارزه با آن، اتهاماتى تا کفر والحاد را به دنبال خواهد داشت.
حادثه کربلا واقعیتى است که احساسات شیعیان را بیش از دیگر حوادث جریحهدار کرده و به همان میزان هم در معرض دروغپردازىها و خرافات قرار گرفته است.
گذشته از حائر حسینى، در کربلا زیارتگاههاى دیگرى نیز وجود دارد که از دیرباز شناخته شده و زائران حرم حسینى آنها را هم زیارت مىکنند. مرقد شریف قمر بنىهاشم حضرت ابوالفضل العباس (ع) ، مرقد حبیب بن مظاهر، قبور دیگر شهدا، قتلگاه، خیمهگاه، تل زینبیه و مرقد حرّ بن یزید ریاحى در نزدیکى کربلا از جملۀ آنهاست. اما اخیراً پدیدار شدن زیارتگاههاى جدیدى به نام محل شهادت حضرت علىاکبر (ع) و محل شهادت حضرت علىاصغر (ع) جاى تأمل بسیار دارد!
نه تنها براى وجود چنین محلى در تاریخ عاشورا سند و نشانى دیده نمىشود، بلکه تخریب چهار بارۀ مرقد شریف امام حسین (ع) و اطراف آن و کشاورزى و آبیارى آن به دستور متوکل عباسى، که به نابودى همۀ آثار انجامیده، به دروغ بودن یا دستکم نمادین بودن برخى از آثار حکایت دارد؛ مگر مرقد شریف امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) که با متصاعد شدن عطر حیرتآور و پدیدار شدن نشانههایى از الطاف الهى، کشف دوباره آنها میسر گردیده است.
حال آنچه از گذشتههاى دور به صورت نشانههایى در کربلا دیده مىشود، جایگاه خود را دارد، ولى نباید اجازه داد افرادى احساسات پاک مردم را وسیلۀ سودجویى و اغراض دیگر قرار دهند و با مقدسنمایى، اهداف خرافى را دنبال کنند و در نتیجه، زائران در چند روز حضور در کربلا، در مقام زیارت، حائر حسینى را که از درجه و امتیازى چون عرش الهى برخوردار است، فداى خرافات نموده و فرصت به دست آمده را که عمرى در آرزویش بودهاند، با دروغها و بیهودهها بیالایند.
در بررسى تاریخى محلهاى یادشده، به هیچ سندى - حتى تحریف شده و جعلى - نمىتوان دست یافت! به نظر مىرسد که عوامل سودجو و مشکوک، با این روشها قصد ترویج هر چه بیشتر خرافات در مراسم عزادارى را دارند، که اگر با واکنش به موقع عالمان و مراجع ذىربط روبهرو نگردد، این روند شدت گرفته و در نتیجه، زائران را از حائر بىمثال حسینى به این مکانهاى ساختگى منحرف خواهند کرد. توجه دادن به روحانیان کاروانها و مداحانى که همراه کاروانها هستند و زائران را راهنمایى مىکنند، مىتواند در هدایت زائران به زیارتگاههاى معتبر کارساز باشد.
شهادگاه علىاکبر (ع) در کربلاى امروز
امروزه در فاصله حدود ٢٠٠ مترى حائر حسینى و ۴٠٠ مترى خیمهگاه، خانهاى را در داخل کوچهاى دراز، تنگ و باریک معین کرده و با تابلوها و آرایههاى مختلفى آن را محل شهادت حضرت علىاکبر نامیدهاند. کاروانهایى که زیارت از آنجا را نیز در برنامۀ خود دارند در حالى که عبور و مرور در آن کوچه به سختى انجام مىپذیرد، خود را به آن محل مىرسانند تا مراسم ذکر مصیبت و عزادارى بهجا آورند! سپس نذوراتى را اهدا و دربانان و خادمان آنجا را اکرام نموده و به سراغ برنامههاى دیگر مىروند. با توجه به مشکوک بودن وجود چنین محلى، ناگزیر از بررسى تاریخى آن هستیم.
شهادتگاه حضرت علىاکبر در متون تاریخى
ساختگى بودن محل شهادت حضرت علىاکبر(ع)، هنگامى آشکار مىشود که تاریخ عاشورا و مقاتل نزدیک به حادثه عاشورا را ورق زده و آنچه را در این باب نوشتهاند، استخراج کنیم تا ببینیم کشف محل شهادت فرزند رشید و دلاور حسین بن على(ع) چقدر با واقعیتها همخوانى دارد. آنچه کتابها در این باره نوشتهاند، چنین است:
دینورى (٢٨٢ ه) مى نویسد:
فکان اول من تقدم منهم، فقاتل على بن الحسین، و هو على الاکبر، فلم یزل یقاتل حتى قتل، طعنه مرة بن منقذ العبدى ، فصرعه، وأخذته السیوف فقتل؛[13]نخستین کسى که از بنىهاشم به میدان رفت و جنگید، على بن حسین (علىاکبر) بود. او همواره پیکار مىکرد تا اینکه شهید شد. مرة بن منقذ عبدى ، او را با نیزه زد و بر زمین انداخت؛ سپس شمشیرها او را فراگرفت و شهید شد.
طبرى (٣١٠ ه) معتقد است:
نخستین کس از فرزندان ابوطالب که در آن روز کشته شد، علىاکبر، پسر حسین بود مرة بن منقذ راه را بر او گرفت و ضربتى به او زد که بیفتاد. دیگران اطرافش را گرفتند و با شمشیر پارهپارهاش کردند.
حمید بن مسلم ازدى مىگوید:
. . . آنگاه حسین به طرف فرزند خویش رفت و جوانان نیز همراه او آمدند. فرمود: «برادرتان را بردارید.» سپس او را از محل کشته شدنش بردند و در برابر خیمهگاهى که مقابل آن مىجنگید، گذاشتند.[14]
ابن اثیر (۶٣٠ ه) در تاریخ خود مى نویسد:
نخستین کس از فرزندان ابوطالب که شهید شد، علىاکبر، فرزند حسین بود. مرة بن منقد العبدى بر او حمله کرد و نیزهاى زد و او را بر زمین انداخت و مردم [دشمنان] او را با شمشیرها پاره پاره کردند. هنگامى که حسین او را دید،
فرمود: «خداوند بکشد قومى را که تو را کشتند!» سپس امام به سویش شتافت و به جوانان همراه خود فرمود: «برادرتان را بردارید.» پس او را بردند و در خیمهاى که برابر آن مىجنگید بر زمین گذاشتند.
مقاتل و دیگر کتابهایى تاریخى هم که بهطور مستند به ماجراى شهادت حضرت علىاکبر (ع) پرداختهاند، افزون بر آنچه آوردیم، چیزى مطرح نکردهاند.
باید توجه داشت که نه دشت هموار کربلا، داراى نشانههاى طبیعى و ثابتى بود تا محل وقوع برخى از صحنههاى جنگ قابل تشخیص و تخمین باشد، و نه اساساً گزارشگرانى در آن هیاهوى جنگ دنبال چنین کارهاى غیر ضرورى بودهاند.
پس آنچه از گزارشهاى یاد شده برمىآید، این است که محل پیکار و شهادت حضرت علىاکبر (ع) در فاصله نزدیکى از خیمهها بوده و پیکر ایشان، پس از شهادت، به دستور امام (ع) به خیمهاى که مقابل آن مىجنگیده، انتقال یافته است.
حال با این وصف، آیا انتخاب محلى به نام شهادتگاه حضرت علىاکبر (ع) بازى با احساسات پاک عاشقان حسینى و ترویج خرافات نیست؟
شهادتگاه على اصغر
در اوایل همان کوچه باریکى که منتسب به شهادتگاه حضرت علىاکبر است، مغازۀ کوچکى با گذاشتن گهواره، تابلو و دیگر آرایهها، به محل شهادت حضرت علىاصغر معروف شده است.
کاروانهاى زائران، به آن محل هدایت شده و با اجتماع در برابر آن مغازه، به عزادارى و سینهزنى مىپردازند و در و دیوار آن مغازه را مىبوسند؛ گهواره را زیارت مىکنند؛ هدایا و نذورات خود را در آن گهواره مىریزند؛ سر و صورت و لباسهاى خود را بدان متبرک مىنمایند؛ نخهایى را بر آن گره مىزنند و نوارهاى پارچهاى سبزرنگى را از خادمان آن مغازه براى تبرک خریدارى مىکنند!
محل شهادت علىاصغر در متون تاریخى
دینورى (٢٨٢ ه) مى نویسد:
امام حسین (ع) تنها ماند؛ مالک بن بشر کندى بر آن حضرت حمله کرد و شمشیرى بر سرش زد. شبکلاهى از خز بر سر امام (ع) بود که شمشیر، آن را درید و سر را زخمى کرد. حسین (ع) آن را از سر افکند؛ و شب کلاه دیگرى خواست و بر سر نهاد و بر آن عمامه بست و بر زمین نشست و کودک کوچک خود را خواست و او را در دامن نشاند. مردى از بنىاسد او را هدف تیرى بلند قرار داد و در دامن پدر شهید کرد.[15]
تاریخ یعقوبى (٢٩٢ ه) مى نویسد:
امام تنها ماند و از اهلبیت و فرزندان و خویشانش یک نفر نیز به همراه نداشت. در این حال، سوار اسب خویش بود که نوزادى را که در همان ساعت براى او تولد یافته بود، به دست وى دادند؛ پس در گوش او اذان گفت و کام او را برمىداشت که تیرى در گلوى کودک نشست و او را سر برید. (امام) حسین تیر را از گلوى کودک کشید و او را به خونش آغشته ساخت و مىگفت: «والله لأنت اکرم على الله من الناقه، ولمحمد اکرم على الله من الصالح» ؛ به خدا سوگند که تو از ناقه [ناقه صالح] بر خدا گرامىترى، و محمد (ص) هم از صالح (ع) بر خدا گرامىتر است. سپس آمد و او را پهلوى فرزندان و برادرزادگان خود نهاد.[16]
طبرى (٣١٠ ه) مى گوید:
کودکِ حسین را پیش او آوردند که در بغل گرفت. یکى از بنىاسد تیرى بزد و گلوى او را پاره کرد. حسین خون او را بگرفت و چون کف وى پر شد، آن را به زمین ریخت. . .[17]
ابن اعثم کوفى (٣١۴ ه) معتقد است
پس حسین بن على (ع) تنها ماند و با او هیچ کس دیگر نبود، مگر برادرزاده هفت سالهاى که عُمَر نام داشت و پسر دیگر او [که على گفته مىشد] و شیرخواره بود. آن حضرت اسب را به در خیمه زنان راند و گفت: آن برادرزاده را به من دهید تا او را ببینیم و وداع کنم. آن طفل را به دست امام دادند. امیرالمؤمنین حسین (ع) او را مىنواخت و بوسه مىداد که ناگاه تیرى آمد و بر سینۀ آن طفل نشست. طفل در حال، جان بداد. . . پس از اسب فرود آمد و به شمشیر، گورى حفر کرد و آن طفل را مدفون ساخت.
بعد از آن، طفل شیرخوار خود را که علىاصغر نام داشت و از تشنگى اضطراب مىنمود، در پیش زین گرفته، میان هر دو صف برد و آواز برآورد: اى قوم! اگر من به زَعم شما گناهکارم، این طفل گناهى نکرده؛ او را جرعهاى آب دهید. چون آواز حسین (ع) شنیدند، یکى از آن گروه تیرى به سوى آن حضرت روان کرد. آن تیر بر گلوى آن طفل
شیرخوار آمد و از آن سوى بر بازوى حسین (ع) رسید. آن حضرت تیر را بیرون آورد و در همان ساعت، طفل جان بداد. آن سرور، طفل را به مادرش داد و فرمود: بگیر فرزند خود را که از حوض کوثر سیراب گردید.[18]
ابوالفرج اصفهانى (٣۵۶ ه) مى نویسد:
وکان عبدالله بن الحسین یوم قتل صغیراً جائته نشّابۀ وهو فى حجر أبیه فذبحه؛[19] عبدالله بن حسین [علىاصغر]، هنگامى که کشته شد، کودکى بیش نبود و او در دامان پدرش نشسته بود که تیرى به سویش آمد او را ذبح کرد.
شیخ مفید (۴١٣ ه) مى نویسد:
سپس آن حضرت بر در خیمه نشست و فرزندش عبدالله بن حسین که کودکى بود نزد او آمد و آن حضرت، او را در دامان خود نشاند. مردى از بنىاسد تیرى به سوى او پرتاب کرد که آن طفل را بکشت. حسین (ع) خون آن کودک را در دست گرفت و چون دستش پر شد، آن را بر زمین ریخت. . . سپس آن کودک را برداشته، در کنار کشتگان خاندان خویش نهاد.[20]
ابن شهرآشوب (۵٨٨ ه) معتقد است:
امام حسین (ع) تنها ماند؛ در حالى که علىاصغر در آغوشش بود؛ پس تیرى به او زدند که بر گلویش نشست. حسین (ع) خون گلوى او را گرفت و به آسمان انداخت؛ پس چیزى از آن به زمین بازنگشت.[21]
ابن اثیر (۶٣٠ ه) مى نویسد:
امام حسین (ع) ، فرزند خردسالش، عبدالله را صدا زد و او را در آغوشش نشاند. همان دم، مردى از بنىاسد تیرى افکند و او را ذبح کرد. پس حسین (ع) ، خون آن کودک را گرفت و بر زمین پاشید.[22]
سید بن طاووس (۶۶۴ ه) معتقد است:
امام حسین (ع) به خیمه آمد و به زینب (ع) فرمود: فرزند خردسال مرا بدهید تا او را وداع نمایم. پس طفل را گرفت و خواست او را ببوسد؛ ناگاه حرملة بن کاهل اسدى تیرى انداخت که به گلوى کودک اصابت کرد و او را ذبح نمود. حسین (ع) به زینب فرمود: این طفل را بگیر؛ سپس دستهاى خود را با خون او پر کرد و به آسمان پاشید و فرمود: این مصیبتها بر من آسان است، زیرا خدا آن را مىبیند.[23]
سید بن طاووس در بیانى دیگر چنین مىنویسد:
زینب (س) کودک را آورد و گفت: اى برادر! این پسر تو سه روز است که آبى نچشیده؛ براى او جرعهاى آب بخواه! امام (ع) آن طفل را بر دستش گرفت و فرمود: اى گروه! همانا یاران و اهل بیت مرا شهید کردید و این طفل مانده، در حالى که از تشنگى هلاک مىشود؛ او را با جرعه آبى سیراب نمایید! امام در حالى که سخن مىگفت، ناگاه مردى از آنان تیرى انداخت و او را ذبح کرد.[24]
حال با توجه به اخبارى که گذشت، کاملاً آشکار مىشود که گزارشگران و نویسندگان حادثه عاشورا، با گوناگونى روایتهایى که در چگونگى شهادت و حتى در نام آن کودک دارند، هیچ کدام به محل شهادت او، جز در مقابل خیمهها، اشارهاى نکردهاند. بنابراین اگر قرار باشد محل شهادتى براى آن طفل قرار دهیم، مقابل خیمهگاه حسینى و حوالى آن است که از آن هم تاکنون آدرسى در مقاتل دیده نشده است.
[1] وَیا قَوْمِ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ مَالًا إِنْ أَجْرِى إِلَّا عَلَی اللَّهِ هود، ٢٩؛ وَمَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِى إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِینَ شعرا، ١٠٩.
[2] اتَّبِعُوا مَنْ لَا یسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَهُمْ مُهتَدُونَ یس، ٢١.
[3] قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى شوری، ٢٣.
[4] وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یوحَى (نجم، ٣و ۴) .
[5] قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَیغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ آلعمران، ٣١.
[6] قال رسولالله (ص) : «من أحبنی فقد أحب الله» ؛ الزیلعی، تخریج الاحادیث والآثار (٧۶٢ ه) تحقیق: عبدالله بن عبدالرحمن السعد، دار ابن حزیمه، الریاض، ج١، ص ٣٣۶.
[7] قال رسولالله (ص) : «من أحبّ علیّاً فقد أحبنی و من أحبنی فقد احبّ الله» ؛ عبدالحسین امینى، راه و روش ما راه و روش پیامبر ماست، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، مکتبة الامام امیرالمؤمنین، تهران، چاپ دوم، ١٣٩۴ق، ص ٣١ و ٣۵. و «لایؤمن رجل حتى یحب أهل بیتی بحبّی» (همان) .
[8] قال رسولالله (ص) : «ألا ومن زاره (الحسین) فقد زارنی ومن زارنی فکانما قد زار الله» ؛ میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج١٠، ص ٢٧٧.
[9] شعر از: ملا زمانى.
[10] عن ابی عبدالله (ع) : «من زارنا فی مماتنا فکانما زارنا فی حیوتنا. . .» ، همان، ص ١٨٣.
[11] ر. ک: جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ج١٢، ص ١٧٣.
[12] امام هادى (ع) : «اِنّ لله بقاعاً یحبّ أن یدعا فیها فیستجیب لمن دعاه، والحیر منها.» ابن شعبه حرّانی، تحفالعقول، ترجمه محمدباقر کمرهاى، تصحیح: علىاکبر غفارى، کتابفروشى اسلامیه، تهران، ١٣۵۴ش، ص۵١٠.
[13] ابوحنیفه احمد بن داود دینوری، اخبار الطوال، تحقیق: عبدالمنعم عامر مراجعه جمالالدین شیال، منشورات الرضی، قم، ١٣۶٨ ش، ص ٢۵۶.
[14] ابوالقاسم پاینده، ترجمه تاریخ طبری، اساطیر، تهران، چاپ دوم، ١٣۶٢ ش، ص ٧.
[15] محمود مهدوى دامغانى، ترجمۀ اخبار الطوال، چاپ دوم، نشر نى، تهران، ١٣۶۶ ش، ص٣٠۴.
[16] احمد بن ابییعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ هفتم، ١٣٧۴ش، ج ٢، ١٨١ و ١٨٢.
[17] تاریخ طبری، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ج ٧، ٣٠۵۵ - با تغییرى مختصر.
[18] ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه: محمد بن احمد مستوفی هروی (قرن ششم) ، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دوم، ١٣٧۴ ش، ص ٩٠٨.
[19] ابوالفرج علی بن الحسین اصفهانی، مقاتل الطالبین، تحقیق، سید احمد صقر، دارالمعرفه، بیروت، بیتا، ص ٩۴.
[20] شیخ مفید، ارشاد، سید هاشم رسولى محلاتى، علمیه اسلامیه، تهران، ١٣۴۶ش، ج ٢، ص ١١٢.
[21] ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، (۵٨٨ ه) ، مطبعة الحیدریه، نجف الاشرف، ١٣٧۶ ق، ج ٣، ص ٢۵٧.
[22] ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، ١۴٠٨ ق، ج ٢، ص ۵٧٠.
[23] سید بن طاووس، لهوف، تحقیق: شیخ فارس تبریزیان «الحسّون» ، دارالاسوه للطباعه والنشر ١۴١۴ق، ص ١۶٨.
٢۴. همان ١۶١.
مرگ از نظر اسلام و مکتب قرآن، پایان زندگى انسانها نیست؛ بلکه دریچهاى به جهان دیگر است. روح انسان با مرگ، از بدن مادى جدا مىگردد و به جهانى دیگر که بسیار گستردهتر و همه چیز آن برتر از این جهان است، هجرت مىکند. انسان در آن جهان زنده و بینا و شنواست؛ بهویژه شهدا و صالحان، که قرآن کریم صریحاً درباره شهدا فرمود:
«کسانى را که در راه خدا کشته شدند، مرده مپندارید؛ بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى مىخورند. از فضیلتى که خدا نصیبشان کرده خوشحالند و به آنها که هنوز به آنان نپیوستهاند، بشارت مىدهند که بیمى براى آنان نیست و اندوهگین نباشند؛ آنان را مژده به نعمت و فضل خدا مىدهند و خدا پاداش مؤمنان را تباه نمىسازد»[1]
از این رو مىبینیم که همه مسلمانان، به قبور مؤمنان بهویژه به قبور اولیاى الهى و پیامبر گرامى اسلام (ص) و ائمه (ع) احترام مىگذارند. حتى برادران اهل سنت هم نسبت به قبر مطهر پیامبر گرامى و روضه منوّره آن حضرت پس از گذشت قرنها احترام خاصّى قائلند و اگر کسى کوچکترین بىاحترامى را روا دارد، با او به شدت برخورد مىکنند؛ زیرا پیامبر گرچه ظاهرا در میان ما نیست و روح بلندش به ملکوت اعلى پیوست و از جسم او جدا شد، ولى او زنده است و ناظر اعمال و کردار ماست؛ چنانکه خود ایشان بنابر نقل برادران اهل سنت فرمود:
«صلّوا علىّ فانّ صلاتکم تبلغنى حیثما کنتم» ؛ بر من درود فرستید، که درود شما در هر جا که باشید، به من مىرسد.[2]
به همین دلیل است که مفسران معتقدند احترام به رسول خدا (ص) ، به دوران حیات او اختصاص ندارد و پس از مرگ نیز احترام او باید حفظ شود. حتى آیهاى که مسلمانان را به آهسته سخن گفتن در محضر پیامبر دعوت مىکند نیز به قوّت خود باقى است که مىفرماید: اى مؤمنان! بلندتر از رسول خدا سخن نگویید.[3] لذا در حرم آن حضرت نباید داد و فریاد کرد و این آیۀ مبارکه بر بالاى ضریح آن حضرت نوشته شده و قرنهاست که نصبالعین زوّار مسلمان قرار دارد.[4]
آرى، نه تنها پیامبر و شهدا و اولیاى خدا زندهاند، بلکه ارواح همه انسانها پس از مرگ هم زندهاند و درک و شعور دارند؛ لذا در روایات تأکید شده است که به زیارت اهل قبور بروید تا آنان شاد شوند. امیرمؤمنان (ع) فرمود: «مردگان خود را زیارت کنید؛ زیرا آنان با زیارت شما خوشحال مىشوند» و فرمود: «نه تنها زیارت کنید، بلکه در کنار قبر پدر و مادر، حاجت خود را بخواهید و براى آنها هم دعا کنید» [5]
در حدیث دیگر اسحاق بن عمار روایت مىکند: به امام هفتم (ع) عرض کردم: آیا مؤمن زائر خود را مىشناسد؟ امام فرمود: «بله، بلکه همواره تا وقتى که مؤمن کنار قبر برادر خود باشد، با او مأنوس مىشود و هنگامى که برخاست تا از کنار قبر او بازگردد، وحشت او را مىگیرد» [6]
در روایت دیگر تأکید شده است اگر کسى نمىتواند به زیارت قبور معصومین (علیهم السلام) برود، به زیارت قبور مؤمنان برود.
امام کاظم (ع) فرمود:
«من لم یستطع أن یزور قبورنا فلیزور قبور صلحا إخواننا»[7] و امام صادق (ع) هم فرمود:
«من لم یقدر على زیارتنا فلیزور صالحى موالینا یکتب له ثواب زیارتنا»[8] ؛ هر کسى توان زیارت ما را ندارد، پس به زیارت شایستگان از دوستان ما برود که خداوند ثواب زیارت ما را به او مىدهد.
بنابراین مسلمانان همواره وظیفه خود مىدانند که زیارت قبور پیامبران و معصومین (علیهم السلام) و فرزندان آنان و اولیاى الهى و سایر مؤمنان را در برنامه عبادى خود قرار دهند تا در زندگى با روش و منش آنان آشنا شوند و درس انسانسازى و پیروى از آنان بگیرند. البته در روایات بسیارى که در مورد اجر و پاداش زیارت آنان آمده، به این نکته اشاره شده که زیارت آنان در صورتى مفید و انسانساز است که عارفاً بحقّه باشد؛ یعنى پیش از زیارت او و راه او را بشناسند و در زندگى خود پیاده کنند و عقل هم این را مىپسندد. مرحوم محدث قمى در مورد زیارت آنان مىفرماید:
علماى اعلام تصریح فرمودهاند به استحباب زیارت قبور ایشان و بحمدلله تعالى در غالب بلاد شیعه، قبورشان موجود است.[9]
در اینجا به امامزادگانى که بر زیارت آنان تأکید شده و زیارتنامه خاص نیز براى آنان وارد شده، به اختصار مىپردازیم:
١. زیارت عباس بن على (ع)
آنچه که از سیرۀ ائمه بزرگوار و علما و عاشقان اهلبیت (علیهم السلام) به دست ما رسیده، حاکى از آن است که همۀ آن بزرگواران پس از زیارت قبر مطهر سرور و سالار شهیدان در کربلا و یارانش، عاشقانه به حرم حضرت ابالفضل عباس (ع) برادر آن بزرگوار که جان خود را در رکاب او فدا کرد مىشتابند. بنابر نوشته نویسنده متعهد، مرحوم باقر شریف قرشى، امام صادق (ع) به زیارت کربلا سرزمین شهادت و فداکارى رفت و پس از زیارت امام حسین (ع) و اهلبیت و اصحاب برگزیدهاش، با شوق به زیارت قبر عمویش عباس شتافت و بر سر مرقد آن بزرگوار ایستاد و زیارتنامهاى را که منزلت حضرت عباس (ع) را نشان مىدهد خواند.[10]
حضرت ابالفضل کسى است که به تعبیر مرحوم قرشى، دل و اندیشه بزرگان را مسخّر خود کرد و براى آزادگان در همه جا و هر زمان سرمشقى جاودانه گشت.[11] لذا امروز جایگاهى را یافته که هرکس در هر مقام و منزلتى به سرزمین کربلا وارد شود و به زیارت سرور آزادگان جهان موفق شود، بىاختیار و با عشقى سرشار به زیارت قبر مطهر و باصفاى قمر بنىهاشم مىرود و ضریح مطهر او را مىبوسد و درس فداکارى و عزت مىگیرد و شاید به سبب همین روى آوردن همه عاشقان امام حسین (ع) به قبر مطهر آن برادر بزرگوار باشد که در روایات ذکرى از تشویق و بیان ثواب زیارت قبر مطهر قمر بنىهاشم به میان نیامده است؛ چون نیازى نبوده و کسى در عالم نیست که به زیارت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و اهلبیت او و یارانش برود، ولى با عشق و علاقه و بىاختیار به زیارت آن بزرگوار نشتابد و بدون زیارت او از کربلا خارج گردد؛ چون عظمت و بزرگى و شخصیت حضرت ابالفضل بهقدرى بالا و عالى است که همیشه در کنار حضرت ابىعبدالله (ع) مىدرخشد. افزون بر این، احادیثى که درباره زیارت سرور و سالار شهیدان و پدر بزرگوارش و برادر باوفایش وارد شده که هر کس تو یا پدرت یا برادرت را زیارت کند، فلان قدر ثواب و پاداش دارد، نیز مىتواند شامل حضرت ابالفضل (ع) شود.
در احادیث چنین آمده است:
١. «قال الحسین صلوات الله علیه:
یا ابتاه ما لمن زارنا؟ قال یا بُنىّ، من زارنى حیّاً و میتاً و من زار أباک حیّاً و میّتاً و من زار أخاک حیّاً و میّتاً و من زار حیّاً و میّتاً، کان حقیقاً علىّ أن أزوره یومالقیامة وأخلصّه من ذنوبه و أدخله الجنة»[12] ؛ امام حسین (ع) که درود خدا بر او باد، به پیامبر عرض کرد: اى پدر! کسى که ما را زیارت کند، چه پاداشى دارد؟ فرمود: اى فرزندم! کسى که مرا هنگامى که زندهام یا از دنیا رفتم زیارت کند، و کسى که پدرت را زیارت کند و کسى که تو را و برادرت ر ا زیارت کند، چه در حال حیات باشد یا ممات، بر عهده من است که او را روز قیامت زیارت کنم و او را از گناهانش خلاص گردانم و او را وارد بهشت کنم.
٢. عن ابىجعفر (ع) قال. . . انّ النّبى (ص) قالللحسین (ع) :
«لا یزورنى و یزور أباک و أخاک و أنت إلا الصدیقون من أمّتى»[13] ؛ امام باقر (ع) فرمود: رسول خدا (ص) به امام حسین (ع) فرمود: مرا و پدرت را و برادرت و تو را جز صدیقان از امت من زیارت نمىکند.
از این احادیث و احادیث دیگرى که با تعابیرى چنین آمده، به خوبى استفاده مىشود که ثواب زیارت برادر سرور و سالار شهیدان همانند زیارت خود آن حضرت است و ثواب و پاداش زیارت او را دارد؛ زیرا حضرت ابالفضل برادر واقعى اوست و حق برادرى را به طور کامل شناخت و ادا کرد.
در نقلى چنین آمده است: یکى از مؤمنان که هر روز حرم امام حسین (ع) را زیارت مىکرد، اما حرم حضرت عباس (ع) را هفتهاى یک بار زیارت مىکرد، در خواب حضرت زهرا (علیها السلام) را مىبیند؛ به آن حضرت سلام مىدهد، اما آن بانوى گرانقدر به او اعتنایى نمىکند. مىگوید: پدر و مادرم به فدایت! چه کردهام که از من اعراض مىکنى؟ ! مىفرماید: چون تو از زیارت فرزندم اعراض مىکنى. مىگوید: من فرزندت را هر روز زیارت مىکنم. حضرت زهرا سلامالله علیها مىفرماید: پسرم حسین را زیارت مىکنى، اما پسرم عباس را کم زیارت مىکنى.[14]
این احتمال وقتى استوار و قطعى مىشود که انسان زیارتنامه مشهور آن بزرگوار را که امام صادق (ع) به خواندن آن فرمان داده، مرور کند؛ زیرا تعبیراتى که در آن زیارتنامه آمده، شبیه تعبیراتى است که در زیارت ائمه بزرگوار آمده است.
مرورى بر زیارتنامه حضرت ابالفضل (ع)
ابوحمزه ثمالى گوید: امام صادق (ع) فرمود: هنگامى که اراده کردى قبر عباسبن على (ع) را که در کنار فرات، محاذى حایر حسین است زیارت کنى، بایست و چنین بگو:
«سلام خدا و سلام فرشتگان مقرّب و انبیاى مرسل و بندگان صالح و همه شهیدان و صدیقان و. . . بر تو باد اى فرزند امیرمؤمنان، و من به تسلیم، تصدیق، وفادارى و فداکاریت در راه جانشین پیامبر مرسل، سبط برگزیدۀ راهنماى عالم، وصىّ ابلاغ کننده و مظلوم ستمدیده شهادت مىدهم. . . پس خداوند از سوى پیامبرش و امیر مؤمنان و حسن و حسین (علیهم السلام) که درود خدا بر آنان باد، بر آنچه پایدارى، خویشتندارى و یارى کردى، به تو بهترین پاداش را بدهد که بهشت بهترین فرجام است. . . خداوند قاتل تو و کسى که حق تو را نشناخت و به تو بىحرمتى کرد و کسى را که بین تو و آب فرات حایل شد، لعنت کند. من شهادت مىدهم که تو مظلومانه شهید شدى و خداوند به وعدهاى که به شما داده است، وفا خواهد کرد. . . اى فرزند امیرمؤمنان! من به سوى شما آمدم، در حالى که قلبم تسلیم شما و پیرو شما هستم و یارى من
آماده و ذخیرۀ براى شماست تا اینکه خداوند حکم کند؛ در حالى که او بهترین حاکمان است. من با شما هستم، نه با دشمنان شما، و من به شما و پدران شما ایمان دارم و به مخالفان شما و قاتلان شما کفر مىورزم. خداوند بکشد کسانى را که با دست و زبان شما را کشتند» .
سپس افزود که پس از این سلامها و دعا و نفرینها وارد روضه مطهر مىشوى و چنین مىگویى:
«سلام بر تو اى بندۀ صالح خدا؛ اى کسى که مطیع خدا و رسول خدا و امیرمؤمنان و حسن و حسین که درود خدا بر آنان باد بودى؛ سلام و رحمت و برکات خدا و رضوان و غفران الهى بر روح و بدن تو باد» .
آرى شهادت امام صادق (ع) بر تسلیم و تصدیق و فداکارى حضرت در مقابل برادر بزرگوارش و شهادت او بر اینکه بنده شایسته و صالح خداست و در همه عمر مطیع بىچون و چراى خدا و رسول خدا و امیرمؤمنان و حسن و حسین (علیهم السلام) است، در مورد چه کسى غیر از معصومان به جز ابالفضل مىتوان گفت و شهادت داد و آیا این تعبیرات را در مورد غیر امام معصوم و کسى که پس از امام، بالاترین مقام را دارد، مىشود بهکار برد؟ ! هرگز.
٢. زیارت حضرت علىاکبر (ع)
حضرت علىاکبر (ع) فرزند بزرگوار امام حسین (ع) در روز یازدهم شعبان سال ٣٣ هجرى در مدینه منوره به دنیا آمد و مادرش لیلا دختر ابىمرّه بود که از خاندانهاى ریشهدار، بزرگ و باشرافت عرب به شمار مىرفت. او که بزرگترین فرزند سرور و سالار شهیدان بود، به نام «على اکبر» مشهور شد و حضرت امام سجاد (ع) که پس از ایشان متولد شد، «على الاوسط» و برادر کوچکش «على اصغر» نام گرفتند. مرحوم سید محسن امین مىنویسد:
اول کسى که از خاندان پیامبر (ص) آمادۀ نبرد شد، علىاکبر، فرزند امام بود. او زیباترین مردم زمان خود بود که از عمر شریف او نوزده یا هجده یا بیستوپنج سال مىگذشت. ایشان نخستین شهید آل ابوطالب در روز عاشورا بود که به خدمت پدر آمد و اذن میدان خواست و امام (ع) هم اجازه داد و چون رهسپار میدان شد، امام با ناامیدى به او نگریست و اشک از دیدگان مبارکش جارى شد.[15]
خوارزمى مىگوید: «چون امام (ع) او را دید (که رهسپار میدان است) ، صورت به سوى آسمان بالا برد و فرمود: بارالها! بر این قوم گواه باش که به جانب ایشان نوجوانى رهسپار است که در صورت و سیرت و گفتار، شبیهترین مردم به پیامبر است و ما هر گاه مشتاق دیدار پیامبرت بودیم، به چهره او مىنگریستیم»[16]
آرى، او به تعبیر پدر بزرگوارش امام حسین (ع) میوۀ دل او و نور دیده او بود که در روز عاشورا پیش از همه جوانان بنىهاشم و با اجازه پدر به سوى میدان رفت و پس از جنگ نمایانى که کرد و عده زیادى از دشمنان را به درک واصل کرد، به درجۀ رفیع شهادت رسید. پس از واقعه کربلا، ایشان در پایین پاى مبارک پدر بزرگوار دفن گردید که به همین سبب ضریح مطهر امام حسین (ع) ششگوشه شد و امروزه مدفن و مزار سرور و سالار شهیدان و جوان رشیدش على اکبر و دیگر شهداى کربلا، قبلهگاه عاشقان معنویت و آزادگى است و زیارت او الهامبخش رشادت و فداکارى در راه مکتب قرآن است؛ لذا جا دارد که همه محبان اهلبیت که به زیارت امام بزرگوار مىروند، با کمال ادب و احترام، پس از زیارت امام حسین (ع) همانگونه که ائمه بزرگوار تأکید کردهاند، قبر فرزند امام حسین (ع) را هم زیارت کنند و با خواندن زیارتنامههاى مخصوص آن حضرت، با شخصیت والاى آن بزرگوار آشناتر شوند و او را الگوى خود قرار دهند. در کتابهاى زیارتى و حدیثى، زیارتهاى گوناگونى نقل شده که در اینجا به نمونههایى از آنها اشاره مىکنیم:
١. امام صادق (ع) به ابوحمزۀ ثمالى که از اصحاب بزرگوار و راویان مشهور است چنین فرمود: پس از زیارت امام حسین (ع) به سوى قبر على اکبر که پایین پاى حسین بن على (ع) است برو و هنگامى که مقابل او ایستادى چنین بگو:
«سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو باد اى پسر پیامبر؛ اى پسر جانشین رسول خدا، و پسر دختر رسول خدا؛ رحمت و برکات مضاعف او بر تو باد؛ هرگاه که خورشید طلوع و غروب مىکند، سلام بر تو و روح و جسم تو باد؛ پدر و مادرم به فدایت اى شهید و اى کشته شده بىگناه؛ پدرم و مادرم فداى تو باد اى شهیدى که پیش روى پدرت به میدان رفتى؛ او به خاطر خدا از تو گذشت و بر تو گریست و دلش براى تو سوخت و خون تو را با کف دست خود به آسمان پرتاب کرد که حتى قطرهاى هم از آن برنگشت و هرگز سوز دل پدر بزرگوارت در داغ تو آرام نگرفت. جاى شما دو تن (یعنى پدر و پسر) نزد خدا با پدران شهید شماست و با مادرانتان در بهشت برین از نعمتها برخوردار خواهید بود. . .»[17]
٢. در زیارت ناحیه مقدسه چنین آمده است: هنگامى که خواستى شهدا - که رضوان الهى بر آنان باد - زیارت کنى، پایین پاى اباعبدالله الحسین (ع) که قبر على بن الحسین - که درود خدا بر آنان باد - قرار دارد برو و رو به قبله بایست و اشاره به على اکبر کن و چنین بگو:
«سلام بر تو اى اولین کشته از نسل بهترین فرزند ابراهیم خلیل؛ سلام و درود خدا بر تو و بر پدر بزرگوارت باد؛ همان پدرى که در مورد تو فرمود: خدا بکشد گروهى را که تو را کشتند؛ اى فرزندم! چه چیزى آن دشمنان را وادار کرد که بر خداوند رحمان و هتک حرمت رسول خدا جرئت پیدا کنند؟ ! خاک بر سر دنیا بعد از تو باد. . . شهادت مىدهم که تو فرزند رسول خدا و فرزند حجت و امین خدا هستى. . . و من از خدا مىخواهم که در جهانِ همیشگى و جاودان با تو باشم و از دشمنان تو برائت مىجویم. سلام و رحمت خدا و برکات خدا بر تو باد»[18]
٣. شیخ مفید \ مىفرماید: پس از زیارت امام حسین (ع) به طرف ضریح حضرت علىاکبر (ع) برو و بایست و چنین بگو:
سلام بر تو اى راستگوى پاک و پاکیزه و اى دوست و مقرّب درگاه الهى و اى فرزند گل خوشبوى رسول خدا حضرت زهرا؛ سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو باد؛ بدان جهت که تو شهیدى بودى که در راه خدا شهید شدى؛ مقام و منزلت و عاقبت تو چه قدر بالا و باشرافت و باکرامت است؛ شهادت مىدهم که خدا از تلاشى که تو کردى، قدردانى کرد و پاداش تو را زیاد نمود؛ چنانکه از قبل هم بر تو منّت نهاد و تو را از خاندانى قرار داد که خداوند از آنان پلیدى را دور کرد و آنان را پاک و پاکیزه کرد؛ درود خدا و رحمت و برکات و رضوان خدا بر تو باد. . .»[19]
٣. زیارت حضرت قاسم (ع)
در اینکه چند تن از فرزندان امام حسن مجتبى (ع) در کربلا بودند و شهید شدند، بین مورخین اختلاف است که بعضى از آنها را سه و بعضى چهار تن و بعضى هفت فرزند براى آن امام بزرگوار نام بردهاند که همه آنان یا شهید شدند یا اسیر گردیدند.[20] مرحوم شیخ مفید و مرحوم شیخ عباس قمى نام سه نفر از آنان را آورده به شهادت آنان در کربلا تصریح کردهاند. قدر مسلّم این است که یکى از فرزندان بزرگوار آن حضرت که در کربلا بوده و به شهادت رسیده قاسم بن الحسن (ع) است که بیشتر مقتلنویسان شرح حال او و کیفیت شهادتش را بیان کردهاند.
حضرت قاسم بن حسن در کربلا، نوجوانى بود که هنوز به بلوغ نرسیده بود.[21] شب عاشورا، هنگامى که امام حسین (ع) به اصحاب خود فرمود: فردا همۀ شما کشته خواهید شد، قاسم نزد عمویش آمد و عرض کرد: عموجان!
من هم فردا کشته مىشوم؟ امام او را به سینهاش چسباند و فرمود: مرگ در نظر تو چگونه است؟ حضرت قاسم عرض کرد: از عسل شیرینتر است. امام به او فرمود: تو بعد از آزمایشى عظیم کشته مىشوى و عبدالله شیرخوار هم شهید مىشود. [22]
حضرت قاسم در روز عاشورا پس از شهادت جمعى از جوانان بنىهاشم به خدمت امام حسین (ع) رسید و اجازه رفتن به میدان خواست، ولى امام اجازه نداند. قاسم به گریه و التماس افتاد و بر دست و پاى امام بوسهها زد تا رضایت ایشان را جلب کرد و با اجازه امام وارد میدان شد و تعدادى از دشمنان را به درک واصل کرد و سپس خود به شهادت رسید. امام حسین بر بالین او حاضر شد و بدن خونین او را برداشت و در میان شهداى اهلبیت قرار داد و خطاب به آنها فرمود: اى عموزادگانم! صبر کنید؛ اى خاندانم! صبر کنید که پس از این هرگز خوار نخواهید شد.[23]
آرى، قاسم، این تربیت شده دامان پرمهر و محبت امام حسین (ع) به درجه رفیع شهادت رسید و شهادتش درسى براى همه جوانان آزاده و حقطلب قرار گرفت. او در سنین نوجوانى، به بصیرتى تام و آگاهى رسید و جان خود را در دفاع از دین و یارى امام خویش در طبق اخلاص نهاد و به سعادت ابدى و مقامى رسید که در زیارت ناحیه مقدسه امام زمان (ع) او را چنین مورد خطاب قرار داده و مىفرماید:
«سلام بر قاسم بن حسن، همان کسى است که وقتى فرق سرش شکافته شد، عمویش او را چنین خطاب کرد: دور باد مردمى که تو را کشتند و خونخواه از ایشان در قیامت، رسول خدا صلىالله علیه و آله خواهد بود. . .»[24]
زائران عتبات عالیات همواره پس زیارت سرور و سالار شهیدان، به زیارت شهداى کربلا ازجمله حضرت قاسم که در کنار قبر مطهر او آرمیدهاند مىروند و به پیروى از مولاى خود حضرت مهدى (ع) قبور شهدا را زیارت مىکنند و درس فداکارى و ایثار از آنان مىآموزند. رزقنا الله زیارتهم انشاء الله.
[1] آل عمران، آیه ١۶٩ - ١٧١.
[2] مجموعه مقالات هماندیشى زیارت، ج ١ص۵٣، به نقل از: منصور على ناصف، التاج الجامع الاصول فى احادیث الرسول، ج٢، ص١٨٩.
[3] حجرات، آیه ٢؛ کلینى، کافى، ج ٣، ص ٢٣٠، ح١٠.
[4] مجموعه مقالات هماندیشى زیارت، ص ۵٠۴.
[5] کافى، ج٣، ص٢٣٠، ح١٠.
[6] همان، ص٢٨٨، ح۴.
[7] مجلسى، بحارالانوار، ج ٧۴، ص٣١١، ح۶۵.
[8] همان، ٣۵۴، ح ٢٩.
[9] مفاتیحالجنان، ص۵۶٢.
[10] باقر شریف قرشى، زندگانى حضرت ابالفضلالعباس (ع) ، ص۴۵.
[11] همان، ص۴٢.
[12] بحارالانوار، ج ١٠٠، ص١۴١، ح٨٢٩.
[13] موسوعة زیاراة المعصومین (علیهم السلام) ، به کوشش مؤسسه پیام امام هادى (ع) ، ج٣، ص٨٩، ح٨٣٠.
[14] مدرک ندارد.
[15] سید محسن امین، اعیانالشیعه، ج١، ص۶٠٧.
[16] مقتل الحسین (ع) ، ج٢، ص٣٠.
[17] ابنقولویه قمى، کامل الزیارات، ص ٣٣٩، بحارالانوار، ج١٠١، ص١٨۵، ذیل ح٣٠.
[18] بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢۶٩.
[19] همان، ص٣٣٧.
[20] محمدى اشتهاردى، سوگنامه آل محمد (ص) ، ص٢٨٢.
[21] بنابر قول مشهور او سیزده ساله بود.
[22] سوگنامه آل محمد (ع) ، ص٢٨٣، به نقل از: محمدباقر ملبوبى، الوقایع والحوادث، ج ٣، ص۶٢.
[23] فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع) ، به کوشش پژوهشکده باقرالعلوم، ترجمه على مؤیدى، ص۵٢٣، ح۴٢٢.
[24] بحارالانوار، ج ١٠١، ص٢٧٠.
نمی دانم، آن قدر تو شبیه رسول الله صلی الله علیه و آله بودی و تمام وجودت، حرکاتت، رفتارت، خلق و خویت، نسخه رسول بود، که وقتی آن مرد یهودی که در رؤیایش پیامبر صلی الله علیه و آله را دیده بود، نزد امیرت حسین (ع) آمد و رؤیای خود را باز گفت ; آنگاه مولایت حسین، سردار سبز کربلا، به او فرمود: «اگر او را ببینی، می شناسی » آری! آنگاه مولایت تو را که تنها یادگار روزهای حسن و حسین و رسول صلی الله علیه و آله بودی، فرا خواند . آن مرد یهودی وقتی تو را دید نمی دانم چه دید، که این چنین حیران شد و از جام اسلام، جرعه شیعه را نوشید . (1)
و اینک میدان کارزار است و علی اکبر
... صدایی به گوش می رسد . روزگار غریبی است ; خلاصه غربت کربلا، حسین، نقطه اوج بشریت، علی اکبر (ع) را تماشا می کند . علی اکبر (ع) خلاصه غیرت علوی و شجاعت هاشمی، شمشیر بر کمر بسته، آفتاب از همیشه داغتر و روز از همیشه طولانی تر . قصه عجیبی است، سی هزار لشکر و یک علی اکبر . پدر عشق و آفتاب را ببین . عجیب تو را می کاود . آخر تو انتهای نگاه اویی . در تو پرواز عشق را می بیند و خلاصه کودکی اش را که با حسن . سوار بر دوش جدش می شد، آخر تو شباهتی عجیب به جدش رسول الله داری .
و آخرین نگاه در غبار و عطش و خو ن ...
... علی اکبرم اندکی صبر کن! دستهایم تاول زده اند . آخر هیچ نقطه ابهامی در شجاعت و ایمانت نیست . دفتر تاریخ را تکاندم . جوشش وجودم علی اکبر بود . آخر تو نیاز به گفتن نداری . آن لحظه که تو در میدان بودی مولایت عجیب، صفحات قرآن را خواند . صدای زیبایش کمر لشکر عمر بن سعد ملعون را شکست . یاد آن لحظه افتادم که مولایت، خورشید نیزه ها، قرآن را تلاوت خواهد کرد و تو نیستی که ببینی .
علی اکبر رعنایم، درخشانم، صبر کن! کاش روزگار توقف می کرد، تا تو را بیشتر می دیدم، تو خلاصه فراست علوی بودی، آوازه تو چنان بلند بود که حتی معاویه - فتنه زمان - دهان به وصف تو باز می کند و تو را شایسته ترین مردم به خلافت می داند . (2)
حالا سخت ترین لحظه ای را تجسم می کنم . می دانم تو خود نیز می دانی، روزگار هم تعجب می کند و می نالد . همه چشم ها تو را می کاوند . حسین علیه السلام در چشمانت خلاصه شده است، مادر آبی ات لیلا تو را به تماشا نشسته است و حال تو در چشمان جدت نشسته ای . نمی دانم رسول الله صلی الله علیه و آله و فاطمه علیها السلام و علی (ع) تو را از کدامین پنجره بهشت تماشا می کنند؟ صدای چکاچک شمشیر، میدان را پر کرده است . کربلا صحنه شهامت تو شده است . ملائک راه باز کرده اند و تو را تماشا می کنند . صحنه بر می گردد . ناگهان دست پلید «منقذ بن جره بلدی » ، ضربه ای بر سرت که بوسه گاه حسین (ع) و لیلا بود، وارد می کند . نمی دانم چه شده است؟ بغض آسمان می ترکد . چگونه مرداب به خود اجازه می دهد که با دریا رویارو شود . دست های بلندت قهرمان، برگردن اسب حلقه می شود . نمی دانم چه شده است؟ دیگر چاهی برای گریستن پیدا نمی شود . مولا می رود و آسمان می غرد مولا می رود و زمین می لرزد . امیر کاروان می آید و آسمان خجل می شود . چشم حیرت روزگار هم این چنین فراموشی را به خود ندیده است و حال روح تو از میان بال های ملائک تا ملکوت رفته است . تو از جنس آسمان بودی . رفتی و راهت آغاز شد . خورشید بر ماه سجده می کند، پدر چگونه داغ پسر را می تواند تحمل کند .
... . امشب نیمه حسن می رود . عجب روزگاری است . چقدر معادله سختی است . تو به متن خدا پیوستی با خطی سرخ و مولایت نیز این گونه خواهد رفت .
چقدر تماشایی است، آسمانیان امتداد همدیگرند و تو امتداد حسینی و حسین امتداد تو . بندهای زیارت عاشورا تو را زمزمه می کنند . تمام وجودم پر از توست . لحظه ای صبر کن . صدایت مرا می خواند . تو در بعد کدامین قطعه می درخشی که این چنین نورانی هستی . صدای تپش قلبی را می شنوم که تو را در آغوشش به کربلا هدیه کرد .
علی اکبرم، دعایم کن! مرا تنها نگذار! مرا رها نکن! روزگاری خواهد آمد و سبز پوشی که دستان مرا به دامن تو برساند . سراپای وجودم پر از انقلاب است . تاب ماندن ندارم . مرا به دنیای خودم بر نگردان . دست هایم را در دستان مولایت بگذار . من با او زائرت خواهم شد، من تا صبح ظهور، مصیبت تو را می گریم که خلاصه حسینی هستی .
سپیده صبح دمیده است و صدای باد، همراه با زمزمه زیارت عاشورا در لابه لای خارها می پیچد . مردی مهربان، با فانوسی روشن و مشکی آب دور می شود ... حالا اینجا تکیه «علی اکبر» (ع) است و فانوس و آب ...
بر اساس این گزارش، بدرقه جان به واکاوی ولادت تا فضایل و کرامات حضرت علی اکبر(ع) در قالبی ساده و شیوا می پردازد.
مباحثی مانند ولادت حضرت علی اکبر(ع)، کنیه های و القاب حضرت(ع)، دیدگاه های مورخان درباره مادر حضرت علی اکبر (لیلا)، پسر امام حسین(ع) در جریان واقعه کربلا و همچنین شباهت های حضرت علی اکبر(ع) به رسول خدا(ص) در این اثر بررسی شده اند.
یکی از مباحث مهم این کتاب درباره واقعه روز عاشورا است، همچنین فصاحت و بلاغت حضرت علی اکبر(ع) در روز عاشورا در این کتاب بررسی و تشریح شده است.
در مقدمه این اثر می خوانیم:«یکی از قهرمانان کربلا، فرزند رشید امام حسین(ع)، حضرت علی اکبر(ع) است. او که در خَلق و خُلق و منطق به رسول خدا(ص) می ماند.
رازدار لحظه های خلوت پدر، با نگاهی که مهر محمدی(ص) را به یاد می آورد، و با قامتی به بلندای اندیشه علوی(ع). در این اثر کوشیده شده، تا با این قهرمان دلیر آشنا شوید.»
بدرقه جان، از سوی واحد پژوهش انتشارات مسجد مقدس جمکران گردآوری شده است و در شمارگان دو هزار جلد، از سوی این انتشارات منتشر شده است.
در تمام حرکت های بزرگ اصلاح طلبانه و انقلاب های رهایی بخش حساس ترین مسئولیت ها بر عهده نیروهای توانمند جوان قرار داده می شود . در نهضت عاشورا نیز مهمترین و سرنوشت سازترین نقش ها را نیروهای جوان عهده دار بودند که طی آن هفتاد و دو تن از بهترین مردان شهید شدند .
امام رضا ( علیه السلام) به «ریان ابن شبیب » فرمود: «ای پسر شبیب! هجده نفر از ما بنی هاشم در کربلا شهید شدند که در روی زمین نظیر نداشتند . این هجده نفر به استثنای فرمانده لایق و پیشوای عالی قدر خود امام حسین ( علیه السلام) که پنجاه و فت ساله بود، همه جوان بودند; جوانان سی و پنج ساله و کمتر تا نوجوانان دوازده ساله و ده ساله! سایر جانبازان کربلا نیز اکثرا نسل جوان بودند . در حقیقت می توان گفت اکثریت فداکاران قهرمان کربلا را جوانان تشکیل می دادند» . (1)
هنگامی که یزید بن معاویه شرافت و فضیلت را لگد کوب می کرد این جوانان فداکار مردانه قیام کردند . سیمای جوانی این جوانان پر شور و از جان گذشته تا همیشه در تاریخ رستاخیز حسینی می درخشد . آری چهره تابناک آن جوانان بود که تلؤلؤ خاص قیام تاریخی حسین ( علیه السلام) را در دل قرن ها به یادگار باقی نهاد .
ویژگی های جوانان کربلا:
در اینجا ویژگی های جوانانی که تا آخرین قطره خون خویش از رهبری و اهداف والای این نهضت دفاع کردند، اشاره می کنیم . امیدواریم که این کار به آشنایی بیشتر نسل جوان جامعه اسلامی با اسوه و الگوهای جاودان نهضت عظیم عاشورا کمک نماید .
الف . ایمان راسخ: جوانان پاکباز عاشورا به دلیل پرورش در دامان خانواده های مؤمن و پرهیزکار، به کامل ترین مراحل ایمان ست یافته و در راه حاکمیت احکام الهی آماده شهادت بودند .
وقتی امام حسین ( علیه السلام) در مسیر کربلا در منزل «قصربنی مقاتل » به دنبال خوابی که دیده بودند، جمله «انالله و انا الیه راجعون » را بر زبان آوردند . «علی اکبر» جلو رفت و علت را جویا شد . حضرت فرمود: «اسب سواری جلو من در خواب ظاهر شد و گفت: این قوم شبانگاه در حرکت است و مرکب به استقبالشان می آید .» علی اکبر گفت: «پدرم! آیا ما بر حق نیستیم؟» حضرت فرمود: «سوگند به خدا که ما برحقیم .» علی اکبر گفت: «پس ما را باکی از مرگ نیست » (2)
ب . بصیرت: در دوران حکومت اموی، به دلیل تبلیغات زهرآگین علیه خاندان پیامبر ( صلی الله علیه و آله)، تشخیص حقانیت امام حسین ( علیه السلام) کار آسانی نبود . حتی بسیاری از سیاستمداران بزرگ تحت تاثیر وضع حاکم، قیام آن حضرت را مورد انتقاد قرار می دادند . در چنین موقعیتی عده ای از جوانان با بصیرت نسبت به ضرورت قیام امام حسین ( علیه السلام)، بدون هیچ تردیدی، با تمام وجود به حمایت از او پرداختند . امام صادق ( علیه السلام) در توصیف صفات حضرت عباس ( علیه السلام) می فرمایند: «خدا رحمت کند عموی ما عباس را، او از بصیرت و ژرف بینی بسیار نافذ و ایمان بسیار استوار برخوردار بود . به همراه اباعبدا ... به جهاد پرداخت و در نهایت هم به فیض شهادت نایل آمد .» (3)
آری، به برکت همین بینش ژرف و بصیرت کامل، دشمن نتوانست راه او را از امام حسین ( علیه السلام) جداسازد .
ج . وفاداری: بارزترین صفت جوانان کربلا، وفاداری آنان به امام زمانشان است که در سخت ترین شرایط، حاضر نشدند محمد خود را با امام، نقض کنند .
امام صادق ( علیه السلام) با اشاره به نهایت وفاداری علمدار کربلا فرمود: «شهادت می دهم که در برابر جانشین رسول خدا ( صلی الله علیه و آله) همواره تسلیم بودی ... همیشه به جهت خدا وفادار ماندی و لحظه ای از خیرخواهی برای او کوتاهی نکردی ...» (3)
د . ادب: از ویژگی های دیگر یاران امام حسین ( علیه السلام) به ویژه جوانان کربلا، آراستگی به فضیلت ادب است . در این میان،
قمربنی هاشم دارای منزلی خاص است . حضرت عباس ( علیه السلام) بدون اجازه در کنار امام حسین ( علیه السلام) نمی نشست; هنگامی که در حضور برادر می نشست، همانند یک بنده در مقابل مولای خود بر روی دو زانو در کمال تواضع می نشست .
ه . جوانمردی: یکی دیگر از ویژگی های جوانان کربلا، جوانمردی و از خودگذشتگی آنان است . در بین این جوانان، حضرت ابوالفضل در جوانمردی زبانزد است .
هنگامی که عباس تنهایی امام را دید، اجازه خواست تا عازم میدان شود . امام از او درخواست کرد تا برای کودکان حرم کمی آب تهیه کند . مشک و نیزه اش را برگرفت و پس از شکستن محاصره فرات، وارد آن شد . برای لحظه ای قصد آشامیدن آب جاری فرات کرد، اما عطش امام و اهل او را از نوشیدن آب بازداشت . گویا می گفت:
یا نفس من بعد الحسین هونی
و بعده لاکنت ان تکونی
هذالحسین شارب المنون
و تشربین بارد المعین؟! (4) و . پایبندی به احکام و ارزش ها: ویژگی دیگر اصحاب امام حسین ( علیه السلام)، پاسداری از احکام الهی و پافشاری بر ارزش های اصیل دینی است . مثلا در هنگام ظهر در بحبوبه جنگ، دست از جنگ برداشته و مشغول نماز می شوند .
ز: رشادت: وهب جوانی بیست و پنج ساله بود که بعد از اجازه از امام حسین ( علیه السلام)، به میدان تاخت و با رشادت عحیبی می جنگید، به طوری که نوزده سواره و بیست پیاده را کشت . آن گاه هر دو دست او را قطع کردند . او هم چنان جنگید تا او را اسیر کرده و نزد عمر سعد آوردند . عمر سعد که صلابت و دلاوری او را دیده بود، به او گفت: ما اشد صولتک: «چقدر صولت و رشادت سختی داری؟» . سپس دستور داد گردنش را زدند .
ح . صبر واستقامت: مصائب امام سجاد ( علیه السلام) از جمله سه شبانه روز تشنگی و شدت تب و التهاب، ناظر شهادت و کشته شدن پدر و برادر خردسال و عموها و عموزادگان و کلیه یاران بودن تاراج خیمه ها و اسارت بانوان اهلبیت نشان دهنده عظمت صبر و استقامت آن امام بزرگوار است .
علاوه بر موارد مذکور، ایثار و فداکاری، شجاعت و شهامت، عفو و بخشش، آزادگی و عزت نفس و اخلاص و رافت و ... از دیگر اوصاف جوانان کربلاست . (5)
جوانان کربلا
1 - عباس بن علی ( علیه السلام) پدرش امیرالمؤمنین ( علیه السلام)، مادرش فاطمه ام البنین و کنیه اش ابوالفضل است . «عباس » جوانی دلاور، زیبا و بلند بالا بود . وقتی که سوار اسب می شد، پاهایش به زمین می رسید . او علاوه بر مزایای جسمی، از نظر ملکات روحی و کمالات نفسانی نیز بعد از برادرش امام حسین ( علیه السلام) در میان همه جوانان و رجال اهل بیت ( علیه السلام) نظیر نداشت .
در جنگ های صفین و نهروان در رکاب پدر بزرگوارش مشارکت داشت .
به خاطر سیمای جذاب و نورایش، او را «قمر بنی هاشم » می خواندند و به خاطر آوردن آب به خیمه ها، «سقا» لقب یافت .
امام سجاد ( علیه السلام) می فرماید: «خدا رحمت کند عمویم را که جان خویش را در راه برادرش فدا کرد تا آنکه دست هایش قطع شد . خداوند دو بال به او داده است که به وسیله آن با فرشتگان در بهشت پرواز می کند . چنانکه خداوند برای جعفر بن ابیطالب قرار داده است .»
وقتی که امام حسین ( علیه السلام) بر بالین خون آلود حضرت عباس ( علیه السلام) حاضر شد، فرمود: الان انکسر ظهری و لت حیلتی . (6)
حضرت ابوالفضل در کربلا سی و چهار ساله بود .
2 - علی بن حسین ( علیه السلام) (امام زین العابدین): امام سجاد ( علیه السلام) در حادثه کربلا بیست و دو ساله بود و آن روزها بیمار بود . همین بیماری نیز باعث گردید که وی از خطر کشته شدن نجات یابد و دودمان پیامبر ( صلی الله علیه و آله) در روی زمین باقی بماند .
حضرت امام سجاد ( علیه السلام) مصائب و مشکلات و اذیت های بسیاری را تحمل کرد و با سخنرانی ها و افشاگری هایی در مجالس عبیدالله زیاد و یزیدبن معاویه، باعث زنده نگاه داشته شدن عاشورا و به لرزه در آمدن پایه های حکومت اموی گشت .
دوران زندگی آن حضرت را می توان به دو بخش خلاصه کرد:
1 . بیست و دو سال ملازمت با پدر بزرگوارش .
2 . سی و پنج سال دوران امامت، یعنی دشوارترین دوران خفقان حکومت امویان، که آن حضرت در سخت ترین شرایط به وظیفه امامت ادامه داد و عالی ترین معارف و اخلاقیات و امور سیاسی و اجتماعی را در لباس دعا بیان فرمود .
حضرت امام سجاد ( علیه السلام) بنابر قول مشهور در بیست و پنج و به قولی دوازده محرم سال نودوپنج هجری قمری به وسیله هشام بن عبد الملک در سن حدود پنجاه وشش سالگی به شهادت رسید .
3 . علی بن الحسین (علی اکبر ( علیه السلام))، پدرش امام حسین ( علیه السلام)، و مادرش لیلی دختر ابی مره می باشد .
به علی اکبر معروف بود و از حیث شجاعت و نبوغ، بهترین یادگار جدش علی بن ابیطالب بود و از لحاظ چهره زیبا و تناسب اندام و خوی نیکو و گفتار نغز از همه کس به جد بزرگوارش رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله) شبیه تر بود . نخستین شهید از بنی هاشم در روز عاشورا بود که جسد مبارکش قطعه قطعه گردید و نزدیکترین شهیدی است که در کنار امام حسین ( علیه السلام) دفن شده است . سن او را از هیجده سال تا بیست و هفت سال نقل کرده اند .
4 . عبدالله بن علی ( علیه السلام):
پدرش، علی ( علیه السلام) و مادرش فاطمه ام البنین می باشد که به توصیه برادرش حضرت عباس ( علیه السلام) به میدان کارزار شتافت . او اولین فرزند ام النبین است که در روز عاشورا به شهادت رسید . سن او در هنگام شهادت بیست و پنج سال بود .
5 . عثمان بن علی: پدرش علی و مادرش ام البنین است . به خاطر علاقه شدید ی که حضرت علی ( علیه السلام) به «عثمان ابن مظعون » داشت، نام فرزندش را عثمان گذاشت . وی دومین فرزند ام البنین است که در روز عاشورا به شهادت رسید . او به هنگام شهادت نوزده ساله بود . (7)
6 . جعفربن علی ( علیه السلام): پدرش امیرالمؤمنین ( علیه السلام) و مادرش فاطمه ام البنین می باشد . امام علی ( علیه السلام) به واسطه علاقه و محبتی که به برادرش «جعفر طیار» داشت، نام فرزندش را «جعفر» نهاد .
امام حسین ( علیه السلام) به وی فرمود: به کارزار بشتاب تا تو را مانند دو بردارم (عبدا ... و عثمان) شهید ببینم . وی در هنگام شهادت . نوزده سال من داشت . این سه برادر و حضرت عباس ( علیه السلام)، امان نامه شمر (لعنة ا ... علیه) را رد کردند و امام حسین ( علیه السلام) را تنها نگذاشتند .
7 . ابوبکر بن علی ( علیه السلام): پدرش علی ( علیه السلام) و مادرش لیلی دختر مسعود بن خالد بود . او را «محمد اصغر» و یا «عبدا ...» می خواندند . او در روز عاشورا پس از کارزار با دشمن، به محاصره در آمده و به شهادت رسید . نوشته اند: جسد بی جان او را در آبراه خشکی در کربلا یافتند .
8 . قاسم بن الحسن ( علیه السلام): پدرش امام حسن مجتبی ( علیه السلام) و مادرش «رمله » می باشد .
در شب عاشورا در پاسخ امام حسین ( علیه السلام) که فرمود: «مرگ در نظر تو چگونه است؟» گفت: «شیرین تر از عسل » .
او پس از اصرار زیاد از امام حسین ( علیه السلام) اجازه به میدان رفتن گرفت و این چنین رجز می خواند:
ان تنکرونی فاناابن الحسن
سبط النبی المصطفی المؤتمن
هذا حسین کالاسیر المرتهن
بین اناس لاسقوا صوب الحزن (8)
او کارزار سختی نمود و با اینکه نوجوانی کم سن و سال بود، پس از کشتن سی و پنج نفر از دشمنان، در نهایت بر اثر ضربت شمشیر نقش بر زمین گشت و به شهادت رسید . سن او سیزده سال بود .
9 . ابوبکر بن الحسن ( علیه السلام): پدرش امام حسن مجتبی ( علیه السلام) و مادرش، کنیز آن حضرت بود . او از مدینه همراه عمویش امام حسین ( علیه السلام) به کربلا آمد و بعد از شهادت برادرش قاسم، به میدان آمد و جنگید تا به فیض شهادت نایل گشت .
10 . عبدالله بن الحسن ( علیه السلام): پدرش امام حسن مجتبی ( علیه السلام) و مادرش، دختر شلیل بن عبدالله می باشد . عبدالله در کربلا نوجوانی بود که به سن بلوغ نرسیده بود و چون عمویش حسین ( علیه السلام) را زخمی و بی یاور دید، خود را به آن حضرت رسانید و گفت: «به خدا قسم از عمویم جدا نمی شوم » . در آن هنگام شمشیری به طرف امام حسین ( علیه السلام) روانه شد . عبدالله دست خود را سپر شمشیر قرار داد و دستش به پوست آویزان شد و فریاد زد: «عموجان » ! حسین ( علیه السلام) او را در بغل گرفت و به سینه چسبانید و فرمود: برادرزاده! بر این مصیبت که بر تو وارد آمده است، صبر کن و از خداوند طلب خیر نما، زیرا خداوند تو را به پدران صالحت ملحق می کند . ناگاه حرمله بن کاهل تیری بر او زد و او در دامان عمویش حسین ( علیه السلام)، به شهادت رسید . وی نوجوانی یازده ساله بود .
11 . عون بن عبدالله: پدرش، عبدالله و مادرش حضرت زینب ( علیها السلام) است . او در اوائل راه مکه به کربلا، در «وادی عقیق » به امام حسین ( علیه السلام) پیوست . او در روز عاشورا به میدان نبرد تافت و شمشیر زد تا به شهادت رسید .
می نویسند: تا خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسید، گفت: «به خدا قسم، شهادت پسرم در رکاب حسین ( علیه السلام) مصیبت مرا آسان می کند ...»
12 . محمدبن عبدالله: پدرش، عبدالله و مادرش خوصاء می باشد . او با برادرش «عون » در راه مکه به کربلا در «وادی عقیق » به امام حسین ( علیه السلام) پیوست و در روز عاشورا قبل از برادرش عون به میدان رفت و به شهادت رسید . وقتی خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسید، گفت: «اگر چه من توفیق یاری حسین را نیافتم، ولی با تقدیم پسرانم او را یاری کردم .»
13 . عبدالله بن مسلم: پدرش، مسلم بن عقیل و مادرش، رقیه دختر حضرت علی ( علیه السلام) می باشد . وی در روز عاشورا در میدان جنگ، سه مرتبه با دشمن کارزار کرد .
دشمن به سوی او تیری رها کرد و و عبدالله دستش را روی صورت گذاشت تا از اصابت تیر جلوگیری کند . تیر دستش را به پیشانی دوخت . تیری دیگر، قلب او را نشانه گرفت . شهادت او در روز عاشورا این گونه بود .
عبدالله، چهارده سال داشت .
14 . محمد بن مسلم: پدرش مسلم بن عقیل و مادرش از کنیزان بود . او در روز عاشورا پس از شهادت برادرش «عبدالله » در حمله دسته جمعی فرزندان ابیطالب به دشمن شرکت کرده، سپس به شهادت رسید . او سیزده ساله بود .
15 . عبدالرحمن بن عقیل: پدرش، «عقیل » برادر علی ( علیه السلام) و مادرش از کنیزان است . وی از عموزادگان امام حسین ( علیه السلام) است . امام حسین ( علیه السلام) فریاد زد: «ای عموزادگان من! صبر و مقاومت پیشه سازید ... بعد از این دیگر هرگز سختی و مصیبتی نخواهید دید .» وی در روز عاشورا در حمله دسته جمعی فرزندان ابیطالب به دشمن، شرکت کرد و به شهادت رسید .
16 . جعفربن عقیل: پدرش «عقیل » و مادرش «خوصاء» می باشد «جعفر» در روز عاشورا به میدان جنگ شتافت و در حالی که مادرش جلوی خیمه ایستاده بود و او را نظاره می کرد، به شهادت رسید .
17 . سیف بن الحارث «الهمدانی »
18 . مالک بن عبدالله «الهمدانی »
19 . شبیب
«سیف » و «مالک » پسر عموی یکدیگر بودند و به همراه غلامشان «شبیب » به سپاه امام حسین ( علیه السلام) پیوستند .
روز عاشورا آن دو در حالی که می گریستند، به خدمت حضرت رسیدند . امام (7) فرمود: «چرا گریه می کنید؟» آن دو گفتند: فدایت شویم، برای خودمان گریه نمی کنیم، ولی برای شما گریه می کنیم که در محاصره دشمن قرار گرفته اید و ما بیش از جانمان چیزی نداریم تا با آن از تو حمایت کنیم .»
حضرت به آن ها فرمود: «خداوند از بابت علاقه و همدردیتان با من به شما پاداش دهد .»
آن ها در حالی که یکدیگر را حمایت می کردند، در جنگ دشمن به شهادت رسیدند . غلامشان در حمله اول روز عاشورا به شهادت رسید .
20 . عائذ بن مجمع: او به همراه پدرش مجمع بن عبدالله در بین راه به امام ( علیه السلام) ملحق شد و حربن یزید خواست نگذارد . امام ( علیه السلام) فرمود: «این ها یاران منند و نباید آن ها را از این کار باز داری » آن ها به امام ملحق شدند و راهنمای آن ها طرماح بود . صاحب حدائق، آن دو را در شمار شهدای حمله اول ذکر کرده است . دیگران گفته اند با پدرشان در یک جا شهید شدند و این قبل از حمله اول در آغاز جنگ بوده است . (11)
21 . عمروبن قرظه: پدرش قرظه از اصحاب رسول خدا ( صلی الله علیه و آله) و از یاران علی ( علیه السلام) بود . عمرو قبل از شروع جنگ در کربلا، به امام حسین ( علیه السلام) پیوست . در روز عاشورا به میدان رفت و جنگید، ولی به سوی حسین ( علیه السلام) برگشت، تا آن حضرت را از دشمن محافظت کند . او خود را سپر حضرت کرده و تیرها به صورت و سینه اش برخورد می کرد تا آسیبی به امام حسین ( علیه السلام) نرسد .
او در حالی که بدنش پر از جراحت شده بود، رو به حضرت کرد و گفت: «یابن رسول الله! آیا به عهد خود وفا کردم؟» حضرت فرمود: «در بهشت جلوی من خواهی بود و سلام مرا به رسول خدا برسان .» در همین لحظه عمرو به زمین افتاد و به شهادت رسید .
22 . عمرو بن جناده: عمرو که جوانی بیست و یک ساله بود، پس از شهادت پدرش، مادرش به او گفت: «پسرم برو از حریم امام دفاع کن و در برابرش با دشمن جنگ کن .» او بعد از اجازه از امام حسین ( علیه السلام) به دشمن حمله کرد و چنین می خواند:
امیری حسین و نعم المیر
سرور الفؤاد البشیر النذیر
علی و فاطمة والداه
فهل تعلمون له من نظیر
او هم چنان جنگید، تا به شهادت رسید . دشمن سرش را از بدن جدا کرد و به طرف حسین ( علیه السلام) پرتاب کرد . مادرش، سر فرزند را برداشت و آن را بر سر یکی از سپاهیان عمربن سعد زد و او را به هلاکت رساند . (12)
23 و 24 . عبدالله بن عروه و عبدالرحمن بن عروه:
این دو برادر از اشراف و دلیران کوفه بودند و جدشان از یاران علی ( علیه السلام) بوده است . آن ها در کربلا به امام حسین ( علیه السلام) ملحق شدند و در روز عاشورا به نزد حضرت آمده و سلام کردند و گفتند: «دوست داریم که در برابرت مبارزه کرده و از حریم تو دفاع کنیم .» حضرت به آن ها فرمود: «آفرین بر شما باد .» این دو برادر در نزدیکی امام ( علیه السلام) با دشمن مبارزه کردند تا شهید شدند . در زیارت ناحیه مقدسه آمده است: «السلام علی عبدالله و عبدالرحمن ابنا عروه بن حراق الغفاریین »
25 . وهب
26 . همسر وهب (هائیه)
وهب مردی دلاور و از مسیحیان کوفه بود که با دیدن معجزه امام حسین ( علیه السلام) و با شنیدن پیام امام ( علیه السلام) با همسر و مادر خود به سوی کربلا حرکت کرد و مسلمان شد . او در روز عاشورا با توصیه مادرش و اجازه امام حسین ( علیه السلام) به میدان رفت و با صولت عجیبی جنگید، به طوری که نوزده سوار و بیست پیاده را کشت و سپس هردو دستش را قطع کردند . وهب همچنان جنگید تا به شهادت رسید . پس سر بریده او را به سوی لشکر امام حسین ( علیه السلام) انداختند . مادرش سر او را به آغوش کشید و سپس آن را به سوی دشمن انداخت . امام حسین (7) فرمود: «ای مادر وهب به خیمه برگرد . پسرت اکنون با رسول خداست .» وهب هنگام شهادت بیست وپنج سال داشت . او و خانواده اش در روز عاشورا ده روز بود که به اسلام گرویده بودند و در پیکر وهب اثر هفتاد ضربه شمشیر و نیزه و تیر دیده می شد . (13)
«هانیه » همسر وهب، خود را به جنازه به خون غلتیده همسرش وهب رساند، خون های پیکر او را پاک می کرد و گفت: «بهشت برتو گوارا باد» . شمر وقتی او را دید، به غلامش رستم دستور داد او را بکشد . رستم با عمود بر آن نوعروس زد و او را کشت . این نخستین زن و یگانه زنی بود که در کربلا در راه دفاع از حریم امام حسین (7) به شهادت رسید (14)
27 و 28 . عبدالله بن یزید و عبیدالله بن یزید
«عبدالله » و «عبیدالله » همراه پدرشان «یزید» که از شیعیان بصره بودند همراه عده ای دیگر از بصره بیرون آمده و در محلی به نام (ابطح) در نزدیکی مکه به امام حسین ( علیه السلام) پیوستند .
در روز عاشورا «عبدالله » و «عبیدالله » در حمله اول که دسته جمعی بود، به شهادت رسیدند .
29 . عبدالرحمن بن مسعود: عبدالرحمن همراه با پدرش مسعود بن الحجاج، از شیعیان و شجاعان مشهور بودند که با لشکر عمربن سعد از کوفه خارج شدند، ولی پیش از درگیری به امام حسین ( علیه السلام) پیوستند .
«عبدالرحمن » و پدرش در روز عاشورا و در حمله اول، به شهادت رسیدند .
30 . عمار بن حسان: از شیعیان مخلص و از شجاعان دلیر و معروف بود . پدرش حسان از اصحاب امام علی ( علیه السلام) بود . عمار از مکه در خدمت امام ( علیه السلام) بود و از آن حضرت جدا نشد تا در روز عاشورا در حمله اول به فیض عظیم شهادت نائل گشت .
31 . حبشی بن قیس بن سلمه: جد او از اصحاب رسول خداست و از قبیله نهم است . او در ایامی که خبر از جنگ در کربلا نبود، خدمت امام بود و به همراه آن حضرت به کربلا آمد و در روز عاشورا به شهادت رسید .
امید آنکه با تامل و تفکر در ایثار و فداکاری این جوانان، آنان را اسوه زندگی خویش قرار دهیم .
با یکی از سخنان امام حسین ( علیه السلام) در عظمت یارانش و اهل بیتش، سخن را به پایان می بریم:
فانی لا اعلم اصحابا اولی و لا خیرا من اصحابی و لااهل بیت ابر و لااوصل من اهل بیتی فجزاکم الله جمیعا عنی خیرا
«من یارانی برتر و بهتر از یاران خود ندیده ام و اهل بیت و خاندانی نیکوتر و به صله رحم پایبندتر از اهل بیتم نمی شناسم . خدا شما را به خاطر یاری من پاداش نیکو عطا فرماید . (15)
پی نوشت ها:
1 . سیمای جوانان در قرآن و تاریخ اسلام، علی دوانی، ص 209 .
2 . همراه با سیدالشهدا از مدینه تا کربلا، ص 20 .
3 . اعیان الشیعه، ج 7، ص 430 .
4 . سردار کربلا، ص 229 .
5 . همراه با آن علی ( علیه السلام) از عاشورا تا اربعین، حشمت الله قنبری، ص 63 .
6 . مجله دیدارآشنا، ش 22، ویژگی های جوانان عاشورایی، ص 17 .
7 . فتح خون، سیدمرتضی آوینی، ص 120 .
8 . سیدبن طاووس، لهوف، ص 113 .
9 . همان .
10 . همراه با آل علی (7) از عاشورا تا اربعین، ص 61 .
11 . قصه کربلا، نظری منفرد، ص 284 .
12 . بحار، ج 45، ص 27 .
13 . تعالی السبطین، ج 1، ص 286 .
14 . سوگنامه آل محمد ( صلی الله علیه و آله)، محمدمهدی اشتهاردی، ص 106 .
15 . لهوف سیدبن طاووس، ترجمه عقیقی بخشایشی، ص 116 .
اسامی شهدای کربلا از یاران حسین ع طبق روایاتی که نگارنده از لابلای کتب تاریخ به دست آورده ام از بنی هاشم و غیر بنی هاشم بدین شرح ذکر شده است:
(فرزندان امیر المؤمنین ع):
1 ابو بکر بن علی (که شهادت وی با شک و تردید ذکر شده است)
2 عمر بن علی
3 محمد الاصغر بن علی
4 عبد الله بن علی
5 عباس بن علی
6 محمد بن العباس بن علی
7 عبد الله بن العباس بن علی
8 عبد الله الاصغر
9 جعفر بن علی
10 عثمان بن علی
(فرزندان امام حسن):
11 قاسم بن حسن
12 ابو بکر بن حسن
13 عبد الله بن حسن
14 بشر بن حسن
(فرزندان امام حسین ع):
15 علی بن الحسین الاکبر
16 عبد الله الرضیع
17 ابراهیم بن الحسین (این نام را ابن شهر آشوب در کتاب خود آورده و تعداد دیگری نیز بدان اضافه کرده است) .
(فرزندان عبد الله بن جعفر):
18 محمد بن عبد الله بن جعفر
19 عون بن عبد الله بن جعفر
20 عبید الله بن عبد الله بن جعفر
(فرزندان عقیل بن ابی طالب):
21 مسلم بن عقیل
22 جعفر بن عقیل
23 جعفر بن محمد بن عقیل (نام وی را نیز ابن شهر آشوب ذکر کرده است) .
24 عبد الرحمن بن عقیل
25 عبد الله الاکبر بن عقیل
26 عبد الله بن مسلم بن عقیل
27 عون بن مسلم بن عقیل
28 محمد بن مسلم بن عقیل
29 محمد بن ابی سعید بن عقیل
30 احمد بن محمد الهاشمی (هر چند که در میان کتب تاریخی نامی از این شخص برده نشده و نه جزء فرزندان عباس و نه غیر او ذکری به میان نیامده اما وی را نیز ابن شهر آشوب آورده است).
یاران امام از غیر بنی هاشم که در واقعه کربلا به شهادت رسیده اند به ترتیب حروف الفبا
1 ابراهیم بن الحصین الاسدی
2 ابو الحتوف بن الحارث الانصاری
3 ابو عامر النهشلی
4 ادهم بن امیه العبدی
5 اسلم الترکی (آزاد شده حسین ع)
6 امیة بن سعد الطایی
7 أنس بن الحارث الکاهلی
8 أنیس بن معقل الاصبحی
9 بریر بن خضیر الهمدانی
10 بشر بن عبد الله الحضرمی
11 بکر بن حی التیمی
12 جابر بن الحجاج التیمی
13 جبلة بن علی الشیبانی
14 جنادة بن الحارث السلمانی
15 جنادة بن کعب الانصاری
16 جندب بن حجیر الخولانی
17 جون (آزاد شده ابی ذر)
18 جوین بن مالک التمیمی
19 الحارث بن امرئ القیس الکندی
20 الحارث بن نبهان (آزاد شده حمزه)
21 الحباب بن الحارث
22 الحباب بن عامر الشعبی
23 حبشی بن قاسم النهمی
24 حبیب بن مظهر الاسدی
25 الحجاج بن بدر السعدی
26 الحجاج بن مسروق الجعفی
27 الحر بن یزید الریاحی
28 الحلاس بن عمرو الراسبی
29 حنظلة بن اسعد اشبامی
30 حنظلة بن عمرو الشیبانی
31 رافع (آزاد شده مسلم الازدی)
32 زاهر بن عمرو الکندی (آزاد شده عمرو بن حمق)
33 زهیر بن لبشر الخثعمی
34 زهیر بن سلیم الازدی
35 زهیر بن القین البجلی
36 زیاد بن عریب الصائدی
37 سالم (آزاد شده بنی المدینه الکلبی)
38 سالم (آزاد شده عامر عبدی)
39 سعد بن الحارث الانصاری
40 سعد (آزاد شده علی بن ابی طالب ع)
41 سعد (آزاد شده عمرو بن خالد صیداوی)
42 سعید بن عبد الله الحنفی
43 سلمان بن مضارب البجلی
44 سلیمان (آزاد شده حسین ع)
45 سوار بن منعم النهمی
46 سوید بن عمرو بن ابی المطاع
47 سیف بن الحارث بن سریع الجابری
48 سیف بن مالک العبدی
49 شبیب (آزاد شده حارث جابری)
50 شوذب (آزاد شده بنی شاکر)
51 الضرغامة بن مالک
52 عائذ بن مجمع العائذی
53 عالبس بن ابی شبیب الشاکری
54 عامر بن حسان بن شریح بن سعد بن حارثه بن لام بن عمرو بن طریف بن عمرو بن بشامة بن ذهل بن جدعان بن سعد بن قطرة بن طی
55 عامر بن مسلم العبدی
56 عباد بن المهاجر الجهنی
57 عبد الأعلی بن یزید الکلبی
58 عبد الرحمن الارحبی
59 عبد الرحمن بن عبد ربه الانصاری
60 عبد الرحمن بن عروة الغفاری
61 عبد الرحمن بن مسعود التیمی
62 عبد الله بن ابی بکر (چنان که جاحظ در کتاب الحیوان آورده وی از کسانی است که در واقعه کربلا به شهادت رسیده است)
63 عهد الله بن بشر الخثعمی
64 عبد الله بن عروة الغفاری
65 عبد الله بن عمیر بن جناب الکلبی
66 عبد الله بن یزید العبدی
67 عبید الله بن یزید العبدی
68 عقبة بن سمعان
69 عقبة بن الصلت الجهنی
70 عمارة بن صلخب الازدی
71 عمران بن کعب بن حارثة الاشجعی
72 عمار بن حسان الطائی
73 عمار بن سلامة الدالانی
74 عمرو بن عبد الله الجندعی
75 عمرو بن خالد الازدی
76 عمرو بن خالد الصیداوی
77 عمرو بن قرظة الانصاری
78 عمرو بن مطاع الجعفی
79 عمرو بن جنادة الانصاری
80 عمرو بن ضبیعة الضبعی
81 عمرو بن کعب ابو ثمامة الصائدی
82 قارب (آزاد شده حسین ع)
83 قاسط بن زهیر التغلبی
84 القاسم بن حبیب الازدی
85 کردوس التغلبی
86 کنانة بن عتیق التغلبی
87 مالک بن ذودان
88 مالک بن عبد الله بن سریع الجابری
89 مجمع الجهنی
90 مجمع بن عبید الله العائذی
91 محمد بن بشیر الحضرمی
92 مسعود بن الحجاج التیمی
93 مسلم بن عوسجه الاسدی
94 مسلم بن کثیر الازدی
95 مقسط بن زهیر التغلبی
96 منجح (آزاد شده امام حسن ع)
97 الموقع بن ثمامة الاسدی
98 نافع بن هلال الجملی
99 نصر (آزاد شده علی ع)
100 النعمان بن عمرو الراسبی
101 نعیم بن عجلان الانصاری
102 واضح الرومی (آزاد شده حارث سلمانی)
103 وهب بن حباب الکلبی
104 یزید بن ثبیط العبدی
105 یزید بن زیاد بن مهاصر الکندی
106 یزید بن مغفل الجعفی
چنانچه سی تن از بنی هاشم را به این تعداد که ذکر شد اضافه کنیم.تعداد شهدای کربلا به 136 نفر می رسد و چون قیس بن مسهر صیداوی و عبد الله بن بقطر و هانی بن عروة را نیز جزء آنها قرار دهیم تعداد آنها به 139 نفر خواهد رسید.