سال گذشته در چنین شبی از ماه قمری ، در تب و تاب رفتن به سرزمین عشق و دیار عاشقان بودم. از عصر عاشورا حال و هوای زیارت داشتم و بحمدالله کرم و مرحمت حضرت یار شامل حالم شد تا در اونجا ببینیم اون چیزی رو که برام مقدر شده بود.


امسال اما تا امشب ، حال سال قبل رو نداشتم ولی جرقه­اش امشب برام زده شد.... از فردا تا پایان بعد از ظهر شنبه 30 صفر ، رنگ لباسم رو همرنگ رنگ عشق میکنم.....

 

امشب داشتم به مداحی حاج علی انسانی گوش میکردم که روضه پر درد به میدان رفتن حضرت علی اکبر علیه السلام رو میخوند ؛ و این روضه و بیان حال حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در به میدان رفتن جناب علی اکبر علیه السلام چقدر جانسوز است.....

 

حالم دگرگون شده بود و در همون حال برای اجابت خواسته­ی برادرم که به مرز مهران رفته دعا کردم..... قدری که از روضه گذشته بود به حضرت لسان الغیب حافظ عرض کردم که میخوام امشب از زبان شما در مورد کربلا بنویسم. سراغ دیوان حضرتش رفتم و به نیت همین روضه­ی حضرت علی اکبر علیه السلام که گوش میکردم ، دیوان رو باز کردم که این غزل اومد:

 

از من جدا مشو که توام نور دیده­ای

آرام جان و مونس قلب رمیده­ای

 

از دامن تو دست ندارند عاشقان

پیراهن صبوری ایشان دریده­ای

 

از چشم زخم خویش مبادت گزند از آنک

در دلبری به غایت خوبی رسیده­ای

 

منعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمان

معذور دارمت ، که تو او را ندیده­ای

 

صل الله علیک یا باب الحوائج یا مولانا یا علی اکبر ابن الحسین الشهید علیه السلام.....